السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته / هیئت بیت الشهدا

قصیده شب دوم

۹۴۳ بازديد

قصیده شب دوم

باز دعوت نامه را دادند و ما هم آمدیم

باز هم گریه کنان با اهل عالم آمدیم

چادرش را داده تا ما پرچمه روضه کنیم

زیر دین مادری با قامت خم آمدیم

اشک ما را پاک خواهد کرد با دست خودش

حکمتی دارد اگر با اشک نم نم آمدیم

پای ما لغزش ندارد چون که بند روضه هاست

دست را بستیم به این حبل محکم آمدیم

با لباس مشکی ماه محرم میرویم

با لباس مشکی ماه محرم آمدیم

خوب و بد اینجا ندارد ما گدای زینبیم

خواهر آقا عنایت کرد و درهم آمدیم

یا حسین آمد زهر جمعی ، خدا لبیک گفت

اعتقاد ماست که با اسم اعظم آمدیم

هم و غم زندگی از سینه ی ما رفته است

هر زمانی که دست جمعی زیر پرچم رفته ایم

خنده مال مردم دنیا به ما گریه دهید

به امید یک جهان اندوه و ماتم آمدیم

انبیا از خادمان روضه های حضرتند

پا به پای خضر و نو و هود و آدم آمدیم

گریه بر آقا نشانی مسلمانی ماست

ما به فرمان رسول الله اکرم آمدیم

بازهم پیراهنی در عرش آویزان شده

در ازای اشرف اولاد آدم آمدیم

میرسد روزی که زینب ناله خواهد زد حسین

کربلا تا کوفه را بی یار و محرم آمدیم

کربلا از محضر زینب تکامل یافته

از نسیم چادر زهرا تکامل یافته

این بیابان میزبان دسته دسته گل شده

آنقدر با کاروان گل نشسته ، گل شده

ما گلی داریم که از خاک و آب کربلاست

شیر دخت بوتراب ، ام تراب کربلاست

کربلا دشت بلا ، فرمانروایش زینب است

کشتی اش خون خدا و ناخدایش زینب است

این که در محمل نشسته ، فاطمه یا زینب است

عالی اعلا علی ، با این که اولیا زینب است

محملش را همچنان بیت الحرام آورده اند

عمه سادات را با احترام آورده اند

زیر پایش را ملائک با مژه جارو زدند

شش برادر در کنار محملش زانو زدند

عصمتش را بین ، کسی عصمت ندیده این همه

عزتش را بین کسی عزت ندیده این همه

اگر اخمی کند تا حشر طوفان میشود

لشگر کوفه ز جنگیدن پشیمان میشود

هجده تکبیر زن ، شمشیر زن آورده است

با خودش زن نه خواهر نه شمشیر زن آورده است

ای سپاه کفر ، گر گویم تو هیچی بهتر است

به پرو پای چنین شیری نپیچی بهتر است

از کنار محملش اصحاب یک یک میروند

بهر عرض دست بوسیش ملائک میروند

و از تمام ناقه اش را بر دستهای جبرئیل

لابه لای گریه میآید صدای جبرئیل

ای عزیز عالم امکان عزیز سرمدی

زینبا اهلا و سهلا مرحبا خوش آمدی

تو بزرگ کربلا هستی ولی پایین نیا

در همان محمل بمان جان علی پایین نیا

زحمت برگشتن از درد جدایی بهتر است

تو همان پرده نشین باشی خدایی بهتر است

جای تو در دشت نیست اینجا اذیت میشوی

کربلا گرم است در گرما اذیت میشوی

از سر شوق آمدی یک روز با سر میروی

با برادر آمدی و بی برادر میروی

آخرش یک روز آواره از اینجا میروی

آه با پیراهن دردانه از اینجا میروی

قصیده شب اول محرم

۷۰۵ بازديد

قصیده شب اول محرم


عاشقانت می فروشند عشق را ، غم میخرند

دل به پای روضه میریزند ، ماتم میخرند

با زهم شیر حلال مادران تاثیر کرد

بچه ها دارند از بازار پرچم میخرند

مثل خار و خس در این سیل براه افتاده ایم

باز در هم آمدیم و باز درهم می خرند

ماه ها در یک طرف ماه محرم یک طرف

بیشتر از ماه ها ، ماه محرم میخرند

اشک ما اینجا فقط انقدر قیمت یافته

ورنه جای دیگری عرضه کنی ، کم میخرند

تا تو را داریم ما داراترین عالمیم

بچه های ما در این خانه ، خاتم میخرند

این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد

اشک کالایی است که در هر دو عالم میخرند

گریه بر مظلوم تکوینا تقرب آورد

در حسینیه مرا حتی نخواهم ، میخرند

مطمئنا روضه ای ، یا گریه ای در کار هست

هر کجا عصیانی از فریاد آدم میخرند

گریه کن زهراست ، ما تنها سیاهی لشگریم

باز با این حال ادای گریه را هم میخرند

اولین گریه کن مسلم رسول الله بود

گریه بر دندان مسلم را مسلم میخرند

شب عاشورا / آقا دیگه بیا الغوث و الامان

۶۰۶ بازديد

شب عاشورا

 

آقا دیگه بیا الغوث و الامان

فدای گریه هات یا صاحب الزمان

دلم گرفته ماتم خیمه ها

بیا که سینمون شده کربلا

ای وای ای وای

دل رئوف تو تحت فشار و

زخم دل حسین مرهم نداره و

تو گریه میکنی برای حرم

فدای گریه هات پدر مادرم

ای وای

آقا به ما بگو کجایی امشب و

فقط تو میشنوی صدای زینب و

صدای گریه ی همه تشنه ها

صدای پای عمع تو خیمه ها

ای وای ای وای

آقا اگه بدم برای آبروت

دست رو سرم بکش بخاطر عمو

بخاطر امیر صاحب الم

منو ببر برا دفاع از حرم

ای وای ای وای

گرفته خون شه برادر حسین

بال و پر حسین دلاور حسین

غریبی حسین و امشب ببین

امون میدن به شیر ام البنین

ای وای

دلش گرفته که بهش امون میدن

فرشته ها دارن تو خیمه جون میدن

میگن دیگه نباش کنار حسین

بری کنار تمو کار حسین

ای وای

میگن تو اون طرف همیشه سر بزیر

تو این همه سپاه بیا بشو امیر

تو خیمه ی شما که قحطه آبه

ولی ماها اسبامونم سیرابه

ای وای

غضب تو چشمای برادر حسین

می گه که زندگیم فدا سر حسین

من اومدم براش بمیرم فردا

دامن زهرا رو بگیرم فردا

ای وای

قیامتی شده کنار علقمه

فاطمه اومده برید کنار همه

الهی عباست بمیره مادر

نیزه به پهلوهات نگیره مادر

ای وای

شرمندم و از شه خونی شده اشکم

مادر حلالم کن که پاره شد مشکم

کشته منو خجالت از شیر خواره

فکر طناب و خواهر آواره

ای وای

حالا که اومدی مادر قد کمون

حسین داره میاد یکم دیگه بمون

باید ببینه من سرم رو پاته

بازم یکی از پسرات همراته

ای وای

یه جمله روضه شد روضه ی مو به مو

دست رو شونم بزار یه یا علی بگو

رو گونه جای دسته اون بی دین بود

بشکنه دستش چقدر سنگین بود

ای وای

شب اول (روضه حضرت مسلم)

۶۶۱ بازديد

شب اول (روضه حضرت مسلم)

رنگ آبم شد سیاه در جهان عاطفه

پیراهن غم شد سیاه

تکیه تکیه یا حسین در غمت

پیراهن این شهر کم کم شد سیاه

چون که بالا تر نداشت در میان ماه ها

ماه محرم شد سیاه

پوست در سینه زنی سرخ شد ، شد نیلگون و

آخرش هم شد سیاه

بین این رنگین کمان ، دل سپید و چشم سرخ و رنگ پرچم شد سیاه

نامه ها امضا شدند و آستین ها تا شدند

دور مسلم کوفیان جمع گشتند و

به سرعت جمع را منها شدند

کودکان ظرف شیر ، عاقبت

در کوفه و کرببلا بابا شدند

بر نمازش کوفیان اقتدا کردند ، اما

در سجودش پا شدند

مسلم و توئه سپس ، تن به تن در جنگ

با نامردمان تنها شدند

دست بسته با طناب آه

آوردند مسلم را شبیه آفتاب

کوفیان دیدند که سر زده خورشید

بر دار العماره بی نقاب

حرمله آنجا هم آه با سه تا تیر سه شعبه

داد مسلم را عذاب

چند شب دیگر فقط ماندست تا بس کن رباب

مسلم از هم ریخته مثل ظرفی که بیوفتد

از بلندی با شتاب

با حساب بچه هایش نسل خود را  داد

پای کربلا با این حساب

شب اول (روضه حضرت مسلم) 2

حسین سر تو باد سلامت ، سر من رفت به باد

بدنم پای قدمهات شد آخر بر دار

همه ی کوفه حریف پسر حیدر نیست

خواهشا بند ز دستان برادر ، بردار

بر حذر باش از این فرقه ی بی رحم ، حسین

خواهشا یک ذره قد علی اصغر ، بردار

خواهش دخترکان از پدران سوغات است

احتیاطا دو سه تا محجر دیگر بردار

پسر فاطمه ، انگار صدا میشنوم

کز گلوی پسر فاطمه خنجر بردار

او که افتاده زمین کار شده راحت پس

چکمه از سینه ی اولاد پیمبر بردار

لااقل پیش نگاه همه طفلان حرم

سر بزن بر سر نی ، نیزه ات از سر بردار

شب اول (ورود به محرم)

۶۱۸ بازديد

شب اول (ورود به محرم)

سیاه با پرچم سر در هر خونه

چشای صاحب الزمان گریونه

هزار ساله پشت ، این ابر بارونی

خورشید آل فاطمه پنهونه

صاحب این بیرق، حضرت خورشیده

دونه دونه به نوکرا ، اذن می ده

چشاتو دریا کن ، بگو آقا رخست

رسمه که اذن میگیرن از ، داغ دیده

کبوتر قلبم ، بازم تو دستاته

چشمم به دستای ، عزاداراته

هرچی بهم دادن ، از لطف زهرا

از گریه ی عمه ساداته

اون که تو رو داره چه نعمتی داره

عاشق شدن چه لذتی داره

پیر و جوون آقا ، خاطر تو میخواد

این عشق عجب حکایتی داره

ارباب خوبم ، ماه عزاتو عشقه

ارباب خوبم پرچم سیاتو عشقه

ارباب خوبم ، شال سیاتو عشقه

شال ماتمت آبرو به من داد

موج پرچمت دل رو داده برباد

غصه غمت دریای نگاهم

 

اسم اعظمت از لبم نیوفتاد

ارباب خوبم ، ماه عزاتو عشقه

ارباب خوبم پرچم سیاتو عشقه

ارباب خوبم ، شال سیاتو عشقه

ارباب خوبم سینه زناتو عشقه

شب نهم روضه حضرت عباس

۱,۳۱۳ بازديد

شب نهم سینه زنی

 

سقای حرم ای یل آب آورم عباس

ای پشت و پناهم همه ی لشکرم عباس

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

با رفتن تو ولوله ای در حرم افتاد

گشتن پریشان همگی تا علم افتاد

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

مشکت که زمین ریخت رباب از نفس افتاد

شش ماهه هم از قحطی آب از نفس افتاد

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

این بوی مدینه است که در علقمه افتاد

به دیدن تو مادر من فاطمه آمد

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

شد سایه ی دستان تو کم از سر زینب

هستم نگران حرم و محجر زینب

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

اعضای تنت ریخته در پیکر صحرا

صد شکر اگر ام بنین نیست در اینجا

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

تو شیردل ام بنین بچه ی شیری

هیهات که از کوفه امان نامه بگیری

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

علمدار نیامد

سقای حسین سید و سالار نیامد

علمدار نیامد

 

 

شب نهم

 

ای مشرف بر تمام هستی

ای هستی من امام هستی

ای ساکن بام آفرینش

ای ذکر مدام آفرینش

ای جان همه فدات آقا

دستم به پَر قبات آقا

تا مانده امید به دل برگرد

ای سرو قد رشید برگردد

هم داغ به جان ما رسیده

هم کارد به استخوان رسیده

تا کی سر عشق روی نیزه

خون میچکد از گلوی نیزه

ای حامی زینبین برگرد

ای منتقم حسین برگرد

امشب سر پای دار دارم

در کرببلا قرار دارم

گفتی که قرار نهر علقم

بر دست فتاده پای پرچم

من میگویم و شما بگریید

بر ساقی کربلا بگریید

از صبح که بغض در گلو بود

هرجا که امام رفت او بود

در دل قلیان و چهره محجوب

سقای حرم کجا و ایوب

آن دم که علی به خاک افتاد

با سینه ی چاک چاک افتاد

آن دم که یتیم دست و پا زد

فرزند کریم دست و پا زد

هرگاه که حسین رفت میدان

تا راس کسی نهد به دامان

در سایه ی تیغ بی امانش

ارباب به قامت کمانش

نعشی ز دل سپاه آورد

آن کشته به خیمه گاه آورد

لب بسته میان جمع می سوخت

خاموش به سان شمع می سوخت

مشغول دفاع و پاسداری

از صبح نکرده سوگواری

از خیمه برون امیر آمد

از بیشه برون چو شیر آمد

شمشیر به دست و مشکر بر دوش

شد تشنگی خودش فراموش

فرمود حسین با ابالفضل

جانم به فدات یا ابالفضل

گر علقمه بسته بود برگرد

تنها شده ای تو زود برگرد

از برق نگاه تیغ دارش

هر کس که رسید شد شکارش

یک لحظه نشست بر لب آب

در حسرت طفل در تب آب

ناچار در آب برد دست و

با مشک به آب خورد دست و

از آتش شرم سوخت هستش

از اینکه خنک شده است دستش

تف دیده لب آمد از شریعه

تا درس وفا دهد به شیعه

گر عاشق صادقی خطر کن

از امر مباح هم گذر کن

مردی نه فقط به زور و بازوست

مردی نه به غرش است و نیروست

هستن زنان که مَرد مُردن

تاریخ بخوان ببین چه کردن

در اصل چراغ راه مردان

زهراست امید شاه مردان

انسیه ی حوریه است بانو

مردی زده پیش پاش زانو

کم من فاتون قلیله یک زن

کم من فائه کثیره دشمن

شد کرب به خطبه اش نشد راه

چون مرد گرفت حق خود را

تسلیم نشد به زور تهدید

یک ذره نداشت به دل تردید

چون ترس نبود در مرامش

شد فانی در ره امامش

مردی نه فقط به زور بازوست

مردی نه به غرش است و نیروست

مردی نبود به دل شکستن

بر طفل صغیر آب بستن

این نیست نشان مرد بودن

پیراهن کشته دار بودن

آتش بکشند آشیان را

سیلی بزنند کودکان را

جسم پسری به پیش بابا

لب تشنه کنند عرباً عربا

مردی نبود که با سر تیر

نوشند به شیر خواره ای شیر

بر مسلک مرد نیست غارت

بر راس به روی نی جسارت

اتیام به ریسمان کشیدن

چادر ز سر زنان کشیدن

مردی است به این که در امیری

دستان فتاده را بگیری

مردی به مروت است و همت

در عین خذوع با شهامت

کم من فاعتون قبیله یک زن

کم من فاعه ی کثیره دشمن

شد کرب به خطبه اش نشد راه

چون مرد گرفت حق خود را

پشت در نیم شعله ور رفت

در آتش فتنه بی سپر رفت

هر چند گرفت پشت در را

تا شعله گرفت موی سر را

در با لگدی ز جای افتاد

بانوی علی ز پای افتاد

هر چند که محسنش فدا شد

محشر به میان کوچه ها شد

هر چند که گوشواره افتاد

برخواست ولی دوباره افتاد

هر چند زدند روی بازوش

از ضرب لگد شکست پهلوش

تسلیم نشد به زور تهدید

یک ذره به دل نداشت تردید

اعلام برنامه دهه اول ماه محرم 1396

۱,۱۱۱ بازديد

شب هفتم حضرت علی اصغر

۵۷۹ بازديد

شب هفتم حضرت علی اصغر 

 

ای شرف عالم و آدم سلام

ای نمک ماه محرم سلام

تیر اگر سمت گلویت شتافت

حنجر تو ظلمت شب را شکافت

بین سران از همه سر تر تویی

اصغری و ذبیح اکبر تویی

قطره ی شیری زلبت ریخته

با گِل اجداد من آمیخته

فیض لبت شیر شد و مادرم

ریخت به جان من و شد باورم

شمع تو شد گرمی فانوس عشق

بند قمات تو و ناقوس عشق

گستره ی مِهر شده سایه ات

حوری فردوس شده دا یه ات

حوریه ، گیسویه خودش تافته

رشته ی قنداق تو را بافته

تشنگی ات سیر الی الله شد

سن تو کوتاه ترین راه شد

ای ترک لعل تو زخم رباب

ماهی در حسرت یک قطره آب

بُرد خدا خون تو در آسمان

و رنه زمین میشد آتشفشان

ملجع و امید مراجع تویی

مرجع تقلید مراجع تویی

حوزه به ایثار تو آمد پدید

بی نظرت شیخ نگردد مفید

آخر هر درس که شد روضه ات

خمینی آمد ز دل حوزه ات

نیست عجب گر بشود انقلاب

از نفس خسته ی طفل رباب

ای پسر خامس آل عبا

مدافعان کرده به تو اقتدا

راه نجات همه امت تویی

روز جزا صاحب دولت تویی

شب ششم روضه قاسم ابن الحسن

۶۰۱ بازديد

شب ششم روضه قاسم ابن الحسن 

 

گر مهیا می شوند امروز حیدر زاده ها

دم به دم جان میدهند از ترس خیبر زاده ها

ابتران ماندند از رزم پیمبر زاده ها

عالمی دارند عموها با برادرزاده ها

شیر غران بنی هاشم به میدان می زند

یا امام مجتبی ، قاسم به میدان میزند

وقت رزمش لرزشی در آسمان انداخته

هیبت او لشگری را از زبان انداخته

هفت ضربه ، هفت سر از کوفیان انداخته

روی تنها یک به یک خط و نشان انداخته

میمنه تا میسره آمد حسن تکبیر گفت

نعره ی ان تنکرونی زد ، حسن تکبیر گفت

لا فتی الا علی آمد ، مثل را زنده کرد

حال و احوال حسن بین جمل را زنده کرد

آنقدر شمشیر زد ، خیر العمل را زنده کرد

پیش چشمان همه روح اجل را زنده کرد

هر کسی آمد به جنگش بی مدارا زد زمین

قاسطین و ناکسین و مارقین را زد زمین

دوره اش کردند دوران بلا آغاز شد

دیگر از هر سمت کار سنگها آغاز شد

انتقام از قاسم ابن المجتبی آغاز شد

مادرش در خیمه ها افتاد ، تا آغاز شد

بی زره بوده بلایی برسرش آورده اند

یک نفر با نیزه از مرکب بلندش کرده است

بر زمین افتاده هر اسبی به رویش رد شده

استخوان هایش اسیر عده ای مرتد شده

با پهلوی قاسم یک قبیله بد شده

قد کشیده قد کشیده مد شده

سینه اش مثل ضریح از داد خیل نیزه ها

هرکجای پیکرش را هم ببینی جای پا

شب پنجم عبدالله ابن الحسن

۵۹۶ بازديد

شب پنجم عبدالله ابن الحسن 

 

تا چشم وا کردم    در این دنیا تو را دیدم

غم را ندیدم    در همه غم ها تو را دیدم

در خانه ی تو در کنارت ، اکثر شبها

با قصه ات خوابیدم و فردا تو را دیدم

یکساله بودم رفت بابا ، خوب یادم نیست

هرگاه گفتم زیر لب بابا ، تو را دیدم

هرگاه برگشتی زراه دور یادم هست

من زودتر از اکبر لیلا تو را دیدم

دوش ای عمو عباس از هر کوه بالاتر

شرمنده ام یکبار از بالا تو را دیدم

از منظر عباس بر رویت نظر کردم

از عرش بالاتر فقط تنها تو را دیدم

ای نام شیرین تو از هر نام نامی تر

ای نازنین بابای از جانم گرامی تر

من جلوه ای از جلوه های پنج تن هستم

تو نیستی حس میکنم دور از وطن هستم

تو شمع جمع آفرینش ، بین عشاقی

پروانه ام آماده ی پرپر شدن هستم

یا سوختن یا سر سپردن هر دو تا عشق است

من تشنه ی لب تشنه دست و پا زدن هستم

گیرم میان ما و فرزندان تو فرق است

قاسم چه شد من نیز ، فرزند حسن هستم

شمشیر دستم نیست ، عیبی نیست با این دست

لحظه شمار یک نبرد تن به تن هستم

از غربتت چشمان عمه اشک می بارید

گفتم رها کن دستهایم ، عمه من هستم

بی من عمویم راهی افلاک شد عمه

در بین آن گودال گرد و خاک شد عمه

تا لحظه ی افتادنت از اسب را دیدم

دستی که دستم را گرفته بود بوسیدم

منت کشیدم التماس عمه را کردم

گفتم که من رفتم ، عمو افتاد من دیدم

با دست خالی آمدم ، اما مگر میشد

شاید بترسی که بترسم ، من نترسیدم

دیدم که غارت کرد دشمن ، جوشن و خودت

من هم همینطور آمدم ، جوشن نپوشیدم

دنبال تیغی ، تکه تیری ، نیمه شمشیری

از پشت سیل اشکها ، چیزی نمیدیدم

هر کس که سد راه شد با مشت کوبیدم

ناله زدم ، نفرین نمودم ، خاک پاشیدم

هر چند دستان پلیدی کند مویم را

گفتم که ای نامرد ها کشتین عمویم را

ای وای بر من میچکد خون از سر و رویت

ای کور باشم تا نبینم خاک بر رویت

از خیمه می دیدم جهان تاریک شد اما

شق القمر دیدم به ضرب سنگ بر رویت

برخیز برگردیم سمت خیمه تا عمه

با تکه چادر ببندد زخم بازویت  

از لابه لای دست و پای دشمنان دیدم

افتاده دست شمر پیچ و تاب گیسویت

شمشیر بالا رفت و بالارفت دستانم

دستان عبدالله شد هدیه به ابرویت

در بازوی من نیست زور و بازوی عباس

تا نیزه بیرون آورم از بین پهلویت

بر زخمهایت میفشارم دست و غم دارم

که دستکم صد زخم داری ، دست کم دارم