شب پنجم عبدالله ابن الحسن

این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته / هیئت بیت الشهدا

شب پنجم عبدالله ابن الحسن

۵۸۵ بازديد

شب پنجم عبدالله ابن الحسن 

 

تا چشم وا کردم    در این دنیا تو را دیدم

غم را ندیدم    در همه غم ها تو را دیدم

در خانه ی تو در کنارت ، اکثر شبها

با قصه ات خوابیدم و فردا تو را دیدم

یکساله بودم رفت بابا ، خوب یادم نیست

هرگاه گفتم زیر لب بابا ، تو را دیدم

هرگاه برگشتی زراه دور یادم هست

من زودتر از اکبر لیلا تو را دیدم

دوش ای عمو عباس از هر کوه بالاتر

شرمنده ام یکبار از بالا تو را دیدم

از منظر عباس بر رویت نظر کردم

از عرش بالاتر فقط تنها تو را دیدم

ای نام شیرین تو از هر نام نامی تر

ای نازنین بابای از جانم گرامی تر

من جلوه ای از جلوه های پنج تن هستم

تو نیستی حس میکنم دور از وطن هستم

تو شمع جمع آفرینش ، بین عشاقی

پروانه ام آماده ی پرپر شدن هستم

یا سوختن یا سر سپردن هر دو تا عشق است

من تشنه ی لب تشنه دست و پا زدن هستم

گیرم میان ما و فرزندان تو فرق است

قاسم چه شد من نیز ، فرزند حسن هستم

شمشیر دستم نیست ، عیبی نیست با این دست

لحظه شمار یک نبرد تن به تن هستم

از غربتت چشمان عمه اشک می بارید

گفتم رها کن دستهایم ، عمه من هستم

بی من عمویم راهی افلاک شد عمه

در بین آن گودال گرد و خاک شد عمه

تا لحظه ی افتادنت از اسب را دیدم

دستی که دستم را گرفته بود بوسیدم

منت کشیدم التماس عمه را کردم

گفتم که من رفتم ، عمو افتاد من دیدم

با دست خالی آمدم ، اما مگر میشد

شاید بترسی که بترسم ، من نترسیدم

دیدم که غارت کرد دشمن ، جوشن و خودت

من هم همینطور آمدم ، جوشن نپوشیدم

دنبال تیغی ، تکه تیری ، نیمه شمشیری

از پشت سیل اشکها ، چیزی نمیدیدم

هر کس که سد راه شد با مشت کوبیدم

ناله زدم ، نفرین نمودم ، خاک پاشیدم

هر چند دستان پلیدی کند مویم را

گفتم که ای نامرد ها کشتین عمویم را

ای وای بر من میچکد خون از سر و رویت

ای کور باشم تا نبینم خاک بر رویت

از خیمه می دیدم جهان تاریک شد اما

شق القمر دیدم به ضرب سنگ بر رویت

برخیز برگردیم سمت خیمه تا عمه

با تکه چادر ببندد زخم بازویت  

از لابه لای دست و پای دشمنان دیدم

افتاده دست شمر پیچ و تاب گیسویت

شمشیر بالا رفت و بالارفت دستانم

دستان عبدالله شد هدیه به ابرویت

در بازوی من نیست زور و بازوی عباس

تا نیزه بیرون آورم از بین پهلویت

بر زخمهایت میفشارم دست و غم دارم

که دستکم صد زخم داری ، دست کم دارم