امام حسین

این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته / هیئت بیت الشهدا

زیارت امام حسین

۵۸۴ بازديد

السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا قَتیلَ اللّهِ وَابْنَ قَتیلِهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَابْنَ ثارِهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا وِتْرَ اللّهِ المَوْتُورَ فِی السَّماواتِ وَالأَرْضِ

اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فی الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ اَظِلَّهُ العَرْشِ

وَبَکى لَهُ جَمیعُ الْخَلائِقِ

وَبَکَتْ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ السَّبْعُ وَما فیهِنَّ وَما بَیْنَهُنَّ

وَمَنْ یَـتَـقَلَّبُ فی الْجَنَّهِ وَالنّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنا

وَما یُرى وَما لا یُرى

اَشْهَدُ اَنَّکَ حُجَّهُ اللّهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ

وَاَشْهَدُ اَنَّکَ قَتیلُ اللّهِ وَابْنُ قَتیلِهِ

وَاَشْهَدُ اَنَّکَ ثارُ اللّهِ وَابْنُ ثارِهِ

وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وِتْرُ اللّهِ الْمَوْتُورُ فِی السَّماواتِ وَالاَْرضِ

وَاَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَنَصَحْتَ وَوَفَیْتَ وَاَوْفَیْتَ

وَجاهَدْتَ فی سَبیلِ اللّهِ وَمَضَیْتَ لِلَّذی کُنْتَ عَلَیْهِ

شَهیداً وَمُسْتَشْهَداً وَشاهِداً وَمَشْهُوداً

اَنَا عَبْدُ اللّهِ وَمَوْلاکَ وَفی طاعَتِکَ وَالْوافِدُ اِلَیْکَ

اَلْتَمِسُ کَمالَ الْمَنْزِلَهِ عِنْدَ اللّهِ وَثَباتَ الْقَدَمِ فِی الْهِجْرَهِ اِلَیْکَ

وَالسَّبیلَ الَّذی لا یَخْتَلِجُ دُونَکَ مِنَ الدُّخُولِ فی کَفالَتِکَ الَّتی اُمِرْتَ بِها

مَنْ اَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِکُمْ

بِکُمْ یُبَیِّنُ اللّهُ الْکَذِبَ

وَبِکُمْ یُباعِدُ اللّهُ الزَّمانَ الْکَلِبَ

وَبِکُمْ فَتَحَ اللّهُ

وَبِکُمْ یَخْتِمُ اللّهُ

وَبِکُمْ یَمْحَقُ ما یَشآءُ

وَبِکُمْ یُـثْبِتُ

وَبِکُمْ یَفُکُّ الذُّلَّ مِنْ رِقابِنا

وَبِکُم یُدْرِکُ اللّهُ تِرَهَ کُلِّ مُؤمِن یُطْلَبُ بِها

وَبِکُمْ تُنْبِتُ الاَْرْضُ اَشجارَها

وَبِکُمْ تُخْرِجُ الاَْرْضُ ثِمارَها

وَبِکُمْ تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَها وَرِزْقَها

وَبِکُمْ یَکْشِفُ اللّهُ الْکَرْبَ

وَبِکُمْ یُنَزِّلُ اللّهُ الْغَیْثَ

وَبِکُمْ تُسَبِّحُ الأَْرضُ الَّتی تَحْمِلُ اَبْدانَـکُمْ وَتَسْتَقِرُّ جِبالُها عَلى مَراسیها

اِرادَهُ الرَّبِّ فی مَقادیرِ اُمُورِهِ تَهْبِطُ اِلَیْکُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ

وَالصّادِرُ عَمّا فُصِّلَ مِنْ اَحْکامِ العِبادِ

لُعِنَتْ اُمَّهٌ قَتَلَتْکُمْ

وَاُمَّهٌ خالَفَتْکُمْ

وَاُمَّهٌ جَحَدَتْ وِلایَتَکُمْ

وَاُمَّهٌ ظاهَرَتْ عَلَیْکُمْ

وَاُمَّهٌ شَهِدَتْ وَلَمْ تُسْتَشْهَدْ

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ النّارَ مَأواهُمُ وَبِئْسَ وِرْدُ الْوارِدینَ

وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ

وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.

پس سه مرتبه بگو:

وَصَلّى اللّهُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ،

پس بگو سه مرتبه:

اَنَا اِلَى اللّهِ مِمَّنْ خالَفَکَ بَریءٌ.

پس مى روى به نزد قبر فرزند آن حضرت علىّ بن الحسین(علیهما السلام) که در نزد پاى پدرش مدفون است و مى گویى:

السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ خَدیجَهَ وَفاطِمَهَ.

پس مى گویى سه مرتبه:

صَلَّى اللّهُ عَلَیْکَ،

و سه مرتبه:

لَعَنَ اللّه مَنْ قَتَلَکَ

و سه مرتبه:

اَنَا اِلَى اللّهِ مِنْهُمْ بَریءٌ.

پس برمى خیزى و اشاره مى کنى با دست خود به سوى شهدا(رحمهم الله) و مى گویى سه مرتبه:

السَّلامُ عَلَیْکُمْ،

پس مى گویى:

فُزْتُمْ وَاللّهِ فُزْتُمْ وَاللّهِ فَلَیْتَ اَنّی مَعَکُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً

اسارت

۵۷۴ بازديد

تربت

۵۷۹ بازديد

فی طِینِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع الشِّفَاءُ مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ هُوَ الدَّوَاءُ الْأَکْبَرُ.

شفاى هر دردى در تربت قبر حسین (علیه السلام) است و همان است که بزرگترین داروست.

کامل الزیارات ص ۲۷۵




شب دوم ماه محرم (ویژگی ها و نحوه شهادت بریر بن خضیر)

۶۲۷ بازديد

ویژگی ها و نحوه شهادت بریر بن خضیر

 

بریر بن خضیر همدانی:

١ . قرآن شناسى
بُرَیر، از بزرگ ترین قرآن شناسان عصر خود در کوفه بوده است ، به گونه اى که وى «أقرأ أهل زمانه (بهترین قارى عصر خود) و«سیّد القُرّاء (سرور قاریان)» شمرده شده است. 
٢ . بصیرت کامل
بُرَیر، به مبانى دینى خود اعتقادى راسخ و نسبت به حقّانیت راهى که در پیش گرفته بود، بصیرت کامل داشت و از این رو در مناظره با یزید بن مَعقِل در روز عاشورا او را به مباهله دعوت کرد و با غلبه یافتن بر او دعایش به اجابت رسید و حقّانیت خود را اثبات نمود .
٣ . پارسایى
یکى دیگر از ویژگى هاى بُرَیر ، پارسایى ، عبادت ، شب زنده دارى و روزه دارى است . در باره او گزارش شده است که : 
مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج ١ ص ٢٤٨.
کان من الزهّاد الذین یصومون النهار ویقومون اللیل 
بُرَیر، از پارسایانى بود که روزها را روزه مى گرفتند و شب ها را به نماز مى ایستادند .
٤ . سخنورى
وى از سخنوران توانا بود . سخنان وى در ذى حُسُم و هنگامى که سپاه کوفه ، مانع از رسیدن آب به اهل بیت امام علیه السلام شده بود، و نیز احتجاج او در روز عاشورا بر کوفیان به فرمان امام علیه السلام، دلیل روشنى بر توانایى او در سخنورى است. 
همچنین، وى با اجازه امام علیه السلام ، در موضوع آب با ابن سعد ، گفتگو کرد .
گفتگوی بریر با شمر در شب عاشورا 
الفتوح : أقبَلَ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ فی نِصفِ اللَّیلِ ومَعَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ حَتّى تَقارَبَ مِن عَسکَرِ الحُسَینُ علیه السلام ، وَالحُسَینُ علیه السلام قَد رَفَعَ صَوتَهُ وهُوَ یَتلو هذِهِ الآیَةَ «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ» ، إلى آخِرِها . قالَ : فَصاحَ لَعینٌ مِن أصحابِ شِمرِ بنِ ذِی الجَوشَنِ : نَحنُ ورَبِّ الکَعبَةِ الطَّیِّبونَ ، وأنتُمُ الخَبیثونَ ! وقَد مُیِّزنا مِنکُم . قالَ : فَقَطَعَ بُرَیرٌ الصَّلاةَ ، فَناداهُ : یا فاسِقُ ! یا فاجِرُ ! یا عَدُوَّ اللّه ِ ! أمِثلُکَ یَکونُ مِنَ الطَّیِّبینَ ؟! ما أنتَ إلّا بَهیمَةٌ ولا تَعقِلُ ، فَأَبشِر بِالنّارِ یَومَ القِیامَةِ وَالعَذابِ الأَلیمِ . قالَ : فَصاحَ بِهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ وقالَ : أیُّهَا المُتَکَلِّمُ ، إنَّ اللّه َ تَبارَکَ وتَعالى قاتِلُکَ وقاتِلُ صاحِبِکَ عَن قَریبٍ . 
فَقالَ لَهُ بُرَیرٌ : یا عَدُوَّ اللّه ِ! أبِالمَوتِ تُخَوِّفُنی ، وَاللّه ِ ، إنَّ المَوتَ أحَبُّ إلَینا مِنَ الحَیاةِ مَعَکُم ! وَاللّه ِ ، لا یَنالُ شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله قَومٌ أراقوا دِماءَ ذُرِّیَّتِهِ وأهلِ بَیتِهِ . 
قالَ : وأقبَلَ رَجُلٌ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام إلى بُرَیرِ بنِ حُضَیرٍ ، فَقالَ لَهُ : رَحِمَکَ اللّه ُ یا بُرَیرُ ! إنَّ أبا عَبدِ اللّه ِ یَقولُ لَکَ : اِرجِع إلى مَوضِعِکَ ولا تُخاطِبِ القَومَ ، فَلَعَمری لَئِن کانَ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ نَصَحَ لِقَومِهِ وأبلَغَ فِی الدُّعاءِ ، فَلَقَد نَصَحتَ وأبلَغتَ فِی النُّصحِ . 
ترجمه: شمر بن ذى الجوشن ـ که خداوند ، لعنتش کند ـ ، نیمه شب ، با گروهى از همراهانش به لشکر حسین علیه السلام نزدیک شد . حسین علیه السلام ، با صداى بلند ، به تلاوت این آیه مشغول بود: «و البته کسانى که کافر شده اند ، نباید تصوّر کنند این که به ایشان مهلت مى دهیم ، براى آنان ، نیکوست ...» ، تا آخر آیه . 
ملعونى از همراهان شمر بن ذى الجوشن ، فریاد کشید: به خداى کعبه سوگند، ما پاکیزگانیم و شما ، پلیدید ، و ما از شما ، جدا گشته ایم ! 
بُرَیر ، نمازش را قطع کرد و ندا داد: اى فاسق ! اى تبهکار ! اى دشمن خدا! آیا مانند تویى ، از پاکیزگان است ؟ ! تو جز چارپایى بى خِرد ، نیستى. تو را به آتش روز قیامت و عذاب دردناک ، بشارت باد ! 
شمر بن ذى الجوشن ـ که خدا لعنتش کند ـ ، بر سرِ او داد کشید و گفت: اى گوینده ! خداوند ـ تبارک و تعالى ـ ، تو را و همراهت حسین را به زودى مى کُشد . 
بُرَیر به او گفت: اى دشمن خدا! آیا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدا سوگند، مرگ ، از زندگى با شما، براى ما دوست داشتنى تر است . به خدا سوگند ، کسانى که خون فرزندان و خاندان محمّد صلى الله علیه و آله را مى ریزند ، به شفاعتش نمى رسند . 
مردى از یاران حسین علیه السلام به سوى بُرَیر بن حُضَیر آمد و به او گفت: خدایت رحمت کند ، اى بریر! ابا عبد اللّه علیه السلام به تو مى فرماید : «به جایگاهت ، باز گرد و با آنان سخن مگو، که ـ به جانم سوگند ـ ، اگر مؤمنِ آل فرعون ، قومش را نصیحت کرد و دعوت را به آخر رساند، تو نیز نصیحت کردى و آن را به آخر رساندى

٥ . خنده رویى در صبح عاشورا
بُرَیر ، همان کسى است که به دلیل یقین به زندگىِ پس از مرگ ، در صبح عاشورا ، هنگامى که امام علیه السلام و یارانش در حلقه محاصره دشمن بودند و فاصله اى با شهادت نداشتند ، از آرامش خاصّى برخوردار بود و با دوست خود ، عبد الرحمان ، با چهره اى خندان ، گفتگو مى کرد . دوستش به وى ایراد گرفت و گفت : اى بُرَیر ! مى خندى ؟! الآن ، نه وقت خنده است ، و نه کار بیهوده . 
بُرَیر ، در پاسخ وى گفت : 
قوم من مى دانند که من ، نه در جوانى و نه در پیرى به کار بیهوده علاقه مند نبوده ام . و إنما أفعل ذلک استبشاراً بما نصیر إلیه این کار را براى خجستگى آنچه برایمان اتّفاق مى افتد ، مى کنم. به خدا سوگند ، جز این نیست که ما با این گروه ، با شمشیرهایمان رویارو مى شویم و ساعتى را با آنها مى جنگیم و سپس با حور العین ، هماغوش مى گردیم .
امام زمان علیه السلام هم در زیارت ناحیه مقدسه به بریر سلام داده است.

المناقب لابن شهر آشوب : ج ٤ ص ١٠٠ ، بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ١٥
براساس نقل ابن شهر آشوب در مناقب وقتی بریر بن خضیر به میدان رفت چنین رجز میخواند
بَرَزَ بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ وهُوَ یَقولُ : 
أنَا بُرَیرٌ وأبی خُضَیرٌ 
لَیثٌ یَروعُ الأُسدَ عِندَ الزِّئرِ 
یَعرِفُ فینَا الخَیرَ أهلُ الخَیرِ 
أضرِبُکُم ولا أرى مِن ضَیرِ 
کَذاکَ فِعلُ الخَیرِ مِن بُرَیرِ 
قَتَلَهُ بَحیرُ بنُ أوسٍ الضَّبِّیُّ .
ترجمه: بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانى به میدان آمد ، در حالى که مى گفت : 
من، بُرَیرم و پدرم، خُضَیر بود؛ 
شیرى که دیگر شیران را [ نیز ] با غُرّشش مى ترسانْد
نیکوکاران ، کار خیر ما را مى دانند 
شما را [ با شمشیر ] مى زنم و در این کار ، زیانى نمى بینم . 
این گونه است انجام دادن کار خیر از بُرَیر . 

حسین علیه السلام ، صبحگاهان ، با یارانش نماز گزارد . سپس اسبش را برایش آوردند و بر آن نشست و با چند تن ازیارانش به سوى لشکر دشمن ، پیش آمد . بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانى، جلوى ایشان بود. حسین علیه السلام به او فرمود : «اى بُرَیر ! با اینان ، سخن بگو و آنان را نصیحت کن .
بُرَیر ، پیش رفت و نزدیک لشکر دشمن ـ که همگى به سوى حسین علیه السلام پیش آمده بودند ـ ، ایستاد . 
سپس، بُرَیر به آنان گفت: اى مردم ! از خدا پروا کنید، که باقى مانده گران قدرِ پیامبر صلى الله علیه و آله ، به میان شما آمده است و اینان ، فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزدیکانِ) او هستند . نظر و دلیلتان را بیاورید و بگویید که مى خواهید با آنان ، چه کنید؟ 
گفتند: مى خواهیم که آنان را در اختیار امیر عبید اللّه بن زیاد بگذاریم تا در باره ایشان ، نظر دهد . 
بُرَیر گفت: آیا راضى نمى شوید که ایشان ، به همان جایى که از آن آمده اند، باز گردند ؟ واى بر شما ، اى کوفیان! نامه هایى را که براى آنان فرستادید و تعهّدهایى را که از جانب خود به ایشان دادید و خدا را بر آن گواه گرفتید، فراموش کرده اید ، و خدا براى گواهى دادن ، کافى است. واى بر شما! خاندان پیامبرتان را دعوت کردید و ادّعا کردید که جانتان را براى آنان ، فدا مى کنید ؛ امّا چون نزد شما آمدند ، آنان را در اختیار عبید اللّه گذاشتید و آب جارى فرات را که در دسترس همه است و یهود و نصارا و مجوس از آن مى نوشند ، و سگ و خوک هم به آن در مى آیند، از آنان ، باز داشتید . پس از محمّد صلى الله علیه و آله ، با ذریّه اش بد کردید. شما را چه مى شود ؟! خداوند ، روز قیامت ، شما را سیراب نکند! چه بد قومى هستید شما ! 
برخى از آنها به او گفتند: اى مرد ! ما نمى دانیم که چه مى گویى . 
بُرَیر گفت: ستایش ، ویژه خدایى است که بصیرتم را در باره شما افزون کرد . خدایا ! من از کردار این گروه ، به سوى تو بیزارى مى جویم . خدایا ! میانشان درگیرى و هراس بینداز ، تا تو را خشمگین بر خودشان ، ملاقات کنند . 
آنان ، به سوى او تیراندازى کردند و بُرَیر ، به عقبْ باز گشت.

 

 

شب هشتم ماه محرم ، حضرت علی اکبر

۵۸۵ بازديد

مقتل حضرت علی اکبر (علیه السلام)

  •  

منبع: الأمالی للصدوق: ص ٢٢٦ ح ٢٣٩

عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جده [زین العابدین] علیهم السلام : لَمّا بَرَزَ [عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ] إلَیهِم دَمَعَت عَینُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ: اللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ إلَیهِمُ ابنُ رَسولِکَ، وأشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً بِهِ، فَجَعَلَ یَرتَجِزُ وهُوَ یَقولُ:
أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّ نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیّ
أما تَرَونَ کَیفَ أحمی عَن أبی
فَقَتَلَ مِنهُم عَشَرَةً ثُمَّ رَجَعَ إلى أبیهِ، فَقالَ: یا أبَه العَطَشُ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : صَبراً یا بُنَیَّ، یَسقیکَ جَدُّکَ بِالکَأسِ الأَوفى، فَرَجَعَ فَقاتَلَ حَتّى قَتَلَ مِنهُم أربَعَةً وأربَعینَ رَجُلاً، ثُمَّ قُتِلَ صَلَّى اللّه ُ عَلَیهِ

ترجمه: به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام جعفر صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام ـ : هنگامى که على اکبر علیه السلام براى مبارزه به سوى دشمن رفت ، چشمان حسین علیه السلام ، گریان شد و گفت : «خدایا ! تو بر ایشان گواه باش ، که فرزند پیامبرت و شبیه ترینِ مردم به او در صورت و سیرت ، به سوى آنان مى رود» . على اکبر علیه السلام نیز چنین رَجَز مى خواند: من على ، پسر حسین بن على ام. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلى الله علیه و آله ، نزدیک تریم. آیا نمى بینید که چگونه از پدرم ، حمایت مى کنم؟
آن گاه ، ده تن از آنان را کُشت و سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت : اى پدر ! تشنه ام . حسین علیه السلام فرمود : «شکیبایى کن ، پسر عزیزم ! جدّت با کاسه اى پُر به تو مى نوشانَد» . او باز گشت و جنگید و ٤٤ تن از دشمنان را کُشت و سپس ، به شهادت رسید . درود خدا بر او باد.


منابع:
الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ١ ص ٤٧٠ ، نسب قریش: ص ٥٧ نحوه ولیس فیه ذیله من «وضمّه» وراجع : أنساب الأشراف: ج ٣ ص ٣٦١ والشجرة المبارکة: ص ٧٢ والردّ على المتعصّب العنید: ص ٣٩ وتذکرة الخواصّ: ص ٢٥٥ والأمالی للشجری: ج ١ ص ١٧١

الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : دَعا رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ الأَکبَرَ ـ واُمُّهُ آمِنَةُ بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ واُمُّها بِنتُ أبی سُفیانَ بنِ حَربٍ ـ فَقالَ: إنَّ لَکَ بِأَمیرِ المُؤمِنینَ قَرابَةً ورَحِماً، فَإِن شِئتَ آمَنّاکَ، وَامضِ حَیثُما أحبَبتَ! 
فَقالَ: أما وَاللّه ِ لَقَرابَةُ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله کانَت أولى أن تُرعى مِن قَرابَةِ أبی سُفیانَ، ثُمَّ کَرَّ عَلَیهِ وهُوَ یَقولُ:
أنَا عَلِیُّ بنُ حُسَینِ بنِ عَلِیّ نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیِّ
مِن شَمِرٍ وعُمَرٍ وَابنِ الدَّعِیّ
قالَ: وأقبَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِن عَبدِ القَیسِ، یُقالُ لَهُ: مُرَّةُ بنُ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَریباً مِن أبیهِ . 
فَقالَ لَهُ: قَتَلوکَ یا بُنَیَّ، عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ، وضَمَّهُ أبوهُ إلَیهِ حَتّى ماتَ . فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَقولُ: اللّهُمَّ دَعَونا لِیَنصُرونا فَخَذَلونا وقَتَلونا، اللّهُمَّ فَاحبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ، وَامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ، فَإِن مَتَّعتَهُم إلى حینٍ فَفَرِّقهُم شِیَعاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَداً

ترجمه: الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : مردى از شامیان ، على اکبر ، فرزند حسین علیه السلام را ـ که مادرش آمنه ، دختر ابو مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود ، و مادر آمنه نیز دختر ابو سفیان بن حَرب ( جدّ یزید ) بود ـ ، فرا خواند و گفت : تو با امیر مؤمنان [ یزید ] ، خویشاوندى دارى و به او نزدیکى . اگر بخواهى ، ما به تو امان مى دهیم و به هر کجا که دوست داشتى ، برو ! 
على اکبر گفت : «بدان که ـ به خدا سوگند ـ رعایتِ خویشاوندىِ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، لازم تر از رعایت خویشاوندى ابو سفیان است !» . 
سپس ، به او هجوم بُرد و چنین سرود: من على ، پسر حسین بن على ام. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلى الله علیه و آله ، نزدیک تریم. از شمر و عمر [بن سعد] و ابن زیاد.
مردى از بنى عبد قیس به نام مُرّة بنِ مُنقِذ بن نُعمان ، به او حمله کرد و نیزه اى بر او زد . على اکبر علیه السلام را بُردند و نزدیک پدرش ، بر زمین نهادند . حسین علیه السلام ، خطاب به او فرمود : «پسر عزیزم ! تو را کُشتند . دنیا ، پس از تو ویران باد !» . آن گاه ، او را به خود چسبانْد تا جان داد . همچنین حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! ما را خواندند تا یارى مان دهند ؛ ولى ما را وا نهادند و ما را کُشتند . خدایا ! باران را از آنان ، دریغ بدار و برکت هاى زمین را از آنان ، باز دار و اگر هم مدّتى بهره مندشان کردى ، دچار اختلاف و تفرقه شان کن و هر یک را به راهى ببر و هیچ گاه ، حاکمان را از آنها ، راضى مگردان

مقتل حضرت علی اکبر (علیه السلام) بر اساس نقل سید بن طاوس

  •  

منبع: لهوف، سید بن طاوس، ص113

فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.

ترجمه: و چون با آن حضرت به جز خاندانش کسى نماند، علىّ بن الحسین علیه السّلام که از زیبا صورتان و نیکو سیرتان روزگار بود برای جنگ بیرون آمد و از پدرش اجازه جنگ خواست. حضرت بلافاصله به او اجازه‏ داد. سپس نگاهى مأیوسانه به او کرد و چشمان خودرا به زیر افکند و اشک ریخت، سپس فرمود: بارالها! شاهد باش جوانى که در صورت و سیرت و گفتار شبیه‏ترین مردم به پیغمبرت بود به جنگ این مردم رفت. ما هر گاه به دیدن پیغمبرت مشتاق می شدیم به این جوان نگاه مى‏کردیم. سپس به فریاد بلند صدا زد: اى پسر سعد! خدا رَحِم تو را قطع کند همچنان که رَحِم مرا قطع کردى. علی اکبر علیه السّلام به سمت لشکر دشمن رفت و جنگ سختى نمود و عدّه‏اى را کشت و به نزد پدرش بازگشت و عرض کرد: پدر جان تشنگى جانم را به لب رساند و از سنگینى اسلحه آهنین سخت ناراحتم آیا جرعه آبى هست؟ امام حسین علیه السّلام گریه کرد و فرمود: پسر جانم کمى دیگر به جنگ ادامه بده ساعتى بیشتر نمانده است که جدّت محمّد (ص) را ملاقات کنى و او با کاسه‏اى لبریز از آب تو را سیراب خواهد کرد؛ آبى که پس از آشامیدن آن هرگز تشنه نخواهى شد. آن بزرگوار به میدان بازگشت و کارزار عظیمى نمود تا آنکه منقذ بن مرّة عبدى لعین تیرى به سوى او پرتاب نمود و از او را از پاى‏ در آورد. علی اکبر صدا زد: پدرم خداحافظ. این جدّم است که بر تو سلام می رساند و می فرماید: هر چه زودتر نزد ما بیا. پس ناله ای زد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود. امام حسین علیه السّلام آمد تا بر بالینش نشست و صورت خود را بر صورت على اکبر گذاشت و فرمود: خدا بکشد گروهى را که تو را کشتند. چه جرأتى نسبت به خدا و هتک احترام پیغمبر داشتند، بعد از تو خاک بر سر دنیا باد. راوى گفت: زینب دختر على علیه السّلام از خیمه‏ها بیرون آمد و فریاد می زد: اى دلبندم! اى فرزند برادرم! ‏آمد تا آنکه خود را به روى کشته آن جوان انداخت. امام حسین علیه السلام آمد و بازوى خواهر را گرفت و به سوى زنان حرم برگردانید.

 

Top of Form

Bottom of Form

تشنگی علی اکبر (ع) پس از نبرد و بازگشت به سوی ابی عبدالله (ع)

  •  

منبع: مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی: ج ٢ ص ٣٠

فَتَقَدَّمَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ـ واُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ ـ وهُوَ یَومَئِذٍ ابنُ ثمانَ عَشرَةَ سَنَةً، فَلَمّا رَآهُ الحُسَینُ علیه السلام رَفَعَ شَیبَتَهُ نَحوَ السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ اشهَد عَلى هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، کُنّا إذَا اشتَقنا إلى وَجهِ رَسولِکَ نَظَرنا إلى وَجهِهِ.... فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الکوفَةِ لِکَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّى أنَّهُ رُوِیَ أنَّهُ عَلى عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَةً وعِشرینَ رَجُلاً، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبیهِ وقَد أصابَتهُ جِراحاتٌ کَثیرَةٌ، فَقالَ: یا أبَه! العَطَشُ قَد قَتَلَنی، وثِقلُ الحَدیدِ قَد أجهَدَنی، فَهَل إلى شَربَةٍ مِن ماءٍ سَبیلٌ، أتَقَوّى بِها عَلَى الأَعداءِ.

ترجمه: على اکبر علیه السلام ـ که مادرش لیلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى و آن هنگام هجده ساله بود ـ گام پیش نهاد. هنگامى که امام حسین علیه السلام او را دید محاسن سپیدش را رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا ! تو بر این قوم، گواه باش که جوانى به سوى آنان رفت که از نظر صورت، سیرت و سخن گفتن شبیه ترین مردم به پیامبرت محمّد صلى الله علیه و آله بود و ما هر گاه مشتاق روى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى شدیم، به روى او مى نگریستیم ... علی اکبر علیه السلام پیوسته مى جنگید تا ضجّه کوفیان از فراوانىِ کُشتگانشان بلند شد. حتّى روایت شده که او با وجود تشنگى، صد و بیست مرد از آنان را کُشت. سپس به سوى پدرش بازگشت و در حالى که زخم هاى فراوانى به او زده بودند، گفت: اى پدر! تشنگى مرا کُشت و سنگینىِ آهن، تاب مرا بُرد. آیا آبى براى نوشیدن هست تا با آن در برابر دشمن، نیرو بیابم؟

شب هفتم ماه محرم ، حضرت علی اصغر

۵۸۵ بازديد

اگر به من رحم نمی کنید به این طفل رحم کنید

  •  

منبع: تذکرة الخواص، سبط این جوزی، ص ٢٥٢

لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!... فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ.

ترجمه: وقتى امام حسین علیه السلام دید که آنها بر کُشتن او پافشارى مى کنند، قرآنى را گرفت و آن را باز کرد و بر سرش نهاد و ندا داد: «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا، میان من و شما [ داورى کند] . اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟ ! ...» 
سپس امام حسین علیه السلام، به سوى یکى از کودکانش که از تشنگى مى گریست رفت . او را بر سرِ دست گرفت و گفت: «اى قوم ! اگر بر من رحم نمى کنید، بر این کودک رحم کنید». در این حال مردى از آنان تیرى به سوى او انداخت و ذبحش کرد. حسین علیه السلام مى گریست و مى گفت: «خدایا ! میان ما و گروهى که ما را دعوت کردند تا ما را یارى دهند، امّا ما را کُشتند داورى کن» در این هنگام از آسمان ندایى رسید: « ای حسین، او را وا گذار که در بهشت او را شیر مى دهند»

 

Top of Form

Bottom of Form

نحوه شهادت طفل شیر خوار امام حسین و دفن آن باب الحوائج

  •  

منبع: الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج 2 ص 101

لَمّا قُتِلَ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام وأقارِبُهُ، وبَقِىَ وَحیداً فَریداً لَیسَ مَعَهُ إلَا ابنُهُ عَلِىٌّ زَینُ العابِدینَ علیه السلام، وَابنٌ آخَرُ فِى الرِّضاعِ اسمُهُ عَبدُ اللّه، فَتَقَدَّمَ الحُسَینُ علیه السلام إلی بابِ الخَیمَةِ فَقالَ: ناوِلونى ذلِکَ الطِّفلَ حَتّی اُوَدِّعَهُ! فَناوَلوهُ الصَّبِىَّ، فَجَعَلَ یُقَبِّلُهُ وهُوَ یَقولُ: یا بُنَیَّ، وَیلٌ لِهؤُلاءِ القَومِ إذا کانَ خَصمَهُم مُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله . قیلَ: فَإِذا بِسَهمٍ قَد أقبَلَ حَتّی وَقَعَ فى لَبَّةِ الصَّبِىِّ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرسِهِ، وحَفَرَ لِلصَّبِىِّ بِجَفنِ سَیفِهِ، ورَمَّلَهُ بِدَمِهِ ودَفَنَهُ

ترجمه: هنگامى که یاران و نزدیکان امام حسین علیه السلام کشته شدند، او یکّه و تنها مانْد و کسى جز پسرش على زین العابدین و پسرى دیگر به نام عبد اللّه ـ که شیرخوار بود ـ با او نبود. حسین علیه السلام به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «آن کودک را به من بدهید تا با او خداحافظى کنم». آن کودک را به او دادند. کودک را مى بوسید و مى گفت: «پسرکم ! واى بر این مردم که طرف دعوایشان محمّد صلى الله علیه و آله است !» گفته شده: در همین حال تیرى آمد و بر گودىِ گلوى کودک نشست و او را کُشت. امام حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشیرش گودالى کَند و کودک را با خون آغشته اش در آن دفن کرد.

(غزل مرثیه)
بزرگم کرده نام تو شگفتا نام زیبایت
گرفته در دل و جانم بنازم داغ گیرایت
اگر هر دم بمیرم در میان روضه های تو
دمادم زنده خواهم شد به امداد مسیحایت
چه رازی هست در دیدار تو ای یوسف زهرا
که بینا می‌کند یعقوب را ذوق تماشایت
بخوان قرآنِ بی‌شیرازه آیات عجیبت را
هنوز از نیزه می‌آید به گوش آوای زیبایت
چه از سمّ ستوران رفته بر آن جان روحانی
چه حالی رفته بر زینب، فدای قدّ و بالایت
مگر قدری بگیرد تشنگی را از لب اصغر
دمادم می‌چکد آب حیات از مشک سقایت
چه اکسیری به عرش تشنه پاشیدی؟ چه خونی را؟
که تا صبح قیامت حل نخواهد شد معمایت
بر آمد دود آه عاشقان از خیمه های تو
ولی ای داغ اعظم کی توان دادن تسلّایت؟

 

نحوه شهادت طفل شیرخوار امام حسین (علیه السلام) براساس نقل تاریخ یعقوبی

  •  

منبع: تاریخ یعقوبی: ج ٢ ص ٢٤٥.

تَقَدَّموا رَجُلاً رَجُلاً، حَتّى بَقِیَ وَحدَهُ ما مَعَهُ أحَدٌ مِن أهلِهِ، ولا وُلدِهِ ولا أقارِبِهِ، فَإِنَّهُ لَواقِفٌ عَلى فَرَسِهِ، إذ اُتِیَ بِمَولودٍ قَد وُلِدَ لَهُ فی تِلکَ السّاعَةِ، فَأَذَّنَ فی اُذُنِهِ، وجَعَلَ یُحَنِّکُهُ إذ أتاهُ سَهمٌ فَوَقَعَ فی حَلقِ الصَّبِیِّ فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ مِن حَلقِهِ، وجَعَلَ یُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ ویَقولُ: وَاللّه ِ لَأَنتَ أکرَمُ عَلَى اللّه مِنَ النّاقَةِ، ولَمُحَمَّدٌ أکرَمُ عَلَى اللّه ِ مِن صالِحٍ! ثُمَّ أتى فَوَضَعَهُ مَعَ وُلدِهِ وبَنی أخیهِ.

ترجمه: یاران امام حسین علیه السلام یک به یک گام پیش نهادند [و رزمیدند و شهید شدند] تا این که امام علیه السلام تنها ماند و هیچ یک از [ مردان ]خانواده و فرزندان و نزدیکانش با او نماند. او بر بالاى اسبش بود. کودکى را که همان ساعت متولّد شده بود، برایش آوردند. امام حسین علیه السلام در گوشش اذان گفت و کامِ او را بر مى داشت که تیرى آمد و در گلوى کودک نشست و ذبحش کرد. امام حسین علیه السلام تیر را از گلوى او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت: «به خدا سوگند تو نزد خدا از شتر صالح گرامى ترى و محمّد صلى الله علیه و آله نیز نزد خدا از صالح، گرامى تر است». سپس آمد و او را کنار فرزندان و برادرزادگانش نهاد.

 

 

 

 

شب ششم ماه محرم ، حضرت قاسم ابن الحسن

۶۱۴ بازديد

به میدان رفتن و کیفیت شهادت حضرت قاسم بن الحسن

  •  

منبع: لهوف، سید بن طاووس، صفحه 115

قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَ غُلَامٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فَجَعَلَ یُقَاتِلُ فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَیْلٍ الْأَزْدِیُّ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَهُ فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ یَا عَمَّاهْ فَجَلَّى الْحُسَیْنُ کَمَا یُجَلِّی الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شَدَّةَ لَیْثٍ أَغْضَبَ فَضَرَبَ ابْنَ فُضَیْلٍ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهُ مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَیْحَةً سَمِعَهُ أَهْلُ الْعَسْکَرِ وَ حَمَلَ أَهْلُ الْکُوفَةِ لِیَسْتَنْقِذُوهُ فَوَطِئَتْهُ الْخَیْلُ حَتَّى هَلَکَ. قَالَ وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَةُ فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیکَ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبُکَ‏ أَوْ یُجِیبُکَ‏ فَلَا یَنْفَعُکَ صَوْتُهُ هَذَا یَوْمٌ وَ اللَّهِ کَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ بَیْنَ الْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ. قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ ...

ترجمه : راوى گفت: جوانى به سوی میدان نبرد بیرون آمد که صورتش گوئى پاره ماه بود و مشغول جنگ شد. ابن فضیل ازدى با شمشیر چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت. جوان به صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جان به دادم برس! امام حسین علیه السّلام مانند باز شکارى خود را به میدان رساند و همچون شیر خشمگین حمله‏ور شد و شمشیرى بر ابن فضیل زد که او دست خود را سپر نمود و از مرفق جدا شد. ابن فضیل چنان فریاد زد که همه لشکر شنیدند. مردم کوفه براى نجاتش حرکت کردند و در نتیجه بدنش زیر سم اسبها ماند و به هلاکت رسید. راوى گفت: گرد و غبار کارزار فرو نشست. دیدم امام حسین علیه السّلام بر بالین آن جوان ایستاده و جوان از شدّت درد پاى بر زمین میساید و امام حسین علیه السّلام میگوید: از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کشتند. جدّ و پدرت در روز قیامت از آنان کیفر خواست خواهند نمود. پس فرمود: به خدا قسم بر عمویت دشوار است که تو او را به یارى خود بخوانى و او دعوت تو را اجابت نکند یا اجابت کند ولى به حال تو سودى نبخشد. به خدا قسم امروز روزى است که براى عمویت کینه جو فراوان است و یاور اندک.
سپس نعش جوان را به سینه چسبانید و با خود آورد و در میان کشتگان خانواده‏اش گذاشت. راوى گفت: حسین علیه السّلام که دید جوانان و دوستانش همه کشته شده و روى زمین افتاده‏اند تصمیم گرفت که خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست کند. صدا زد: آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟آیا خداپرستى هست که در باره ما از خداوند بترسد؟ آیا فریادرسى هست که به امید پاداش خداوندى به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خداست ما را یارى کند؟ زنان حرم وقتی صداى آن حضرت را شنیدند صدای خود به گریه و شیون بلند کردند. 

کیفیت به میدان رفتن قاسم بن الحسن و شهادت آن حضرت

  •  

منبع: بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج‏45، ص: 33

ثم خرج... و هو غلام صغیر لم یبلغ الحلم فلما نظر الحسین إلیه قد برز اعتنقه و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما ثم استأذن الحسین فی المبارزة فأبى الحسین أن یأذن له فلم یزل الغلام یقبل یدیه و رجلیه حتى أذن له فخرج و دموعه تسیل على خدیه و هو یقول‏ :
إن تنکرونی‏ فأنا ابن الحسن سبط النبی المصطفى و المؤتمن‏
هذا حسین کالأسیر المرتهن بین أناس لا سقوا صوب المزن‏

ترجمه: (قاسم بن الحسن) براى جهاد در راه خدا به سوی میدان جنگ بیرون آمد. او کودک صغیرى بود که بالغ شده بود. هنگامى که امام حسین علیه السلام به او نگاه کرد و دید براى مبارزه قیام نموده است با وى معانقه کرد و هر دو به قدرى گریستند که غش نمودند. سپس از امام حسین علیه السلام اجازه جهاد خواست. ولى آن بزرگوار اجازه نداد. آن کودک همچنان دستها و پاهاى امام علیه السلام را میبوسید تا اینکه به او اجازه داد. وى در حالى که اشکهایش بصورتش میریخت متوجه کارزار شد و این رجز را میخواند:
اگر مرا نمى‏شناسید من پسر حسن هستم که او سبط پیامبر برگزیده و امین است. این حسین است که نظیر شخصى اسیر در بین این مردم مى‏باشد. خدا کند این مردم از باران رحمت خدا سیراب نشوند.

به میدان رفتن قاسم بن الحسن و شهادت آن حضرت
منبع: لهوف، سید بن طاووس، صفحه 115

قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَ غُلَامٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فَجَعَلَ یُقَاتِلُ فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَیْلٍ الْأَزْدِیُّ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَهُ فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ یَا عَمَّاهْ فَجَلَّى الْحُسَیْنُ کَمَا یُجَلِّی الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شَدَّةَ لَیْثٍ أَغْضَبَ فَضَرَبَ ابْنَ فُضَیْلٍ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهُ مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَیْحَةً سَمِعَهُ أَهْلُ الْعَسْکَرِ وَ حَمَلَ أَهْلُ الْکُوفَةِ لِیَسْتَنْقِذُوهُ فَوَطِئَتْهُ الْخَیْلُ حَتَّى هَلَکَ. قَالَ وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَةُ فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیکَ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبُکَ‏ أَوْ یُجِیبُکَ‏ فَلَا یَنْفَعُکَ صَوْتُهُ هَذَا یَوْمٌ وَ اللَّهِ کَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ بَیْنَ الْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ. قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ ...

ترجمه : راوى گفت: جوانى به سوی میدان نبرد بیرون آمد که صورتش گوئى پاره ماه بود و مشغول جنگ شد. ابن فضیل ازدى با شمشیر چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت. جوان به صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جان به دادم برس! امام حسین علیه السّلام مانند باز شکارى خود را به میدان رساند و همچون شیر خشمگین حمله‏ور شد و شمشیرى بر ابن فضیل زد که او دست خود را سپر نمود و از مرفق جدا شد. ابن فضیل چنان فریاد زد که همه لشکر شنیدند. مردم کوفه براى نجاتش حرکت کردند و در نتیجه بدنش زیر سم اسبها ماند و به هلاکت رسید. راوى گفت: گرد و غبار کارزار فرو نشست. دیدم امام حسین علیه السّلام بر بالین آن جوان ایستاده و جوان از شدّت درد پاى بر زمین میساید و امام حسین علیه السّلام میگوید: از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کشتند. جدّ و پدرت در روز قیامت از آنان کیفر خواست خواهند نمود. پس فرمود: به خدا قسم بر عمویت دشوار است که تو او را به یارى خود بخوانى و او دعوت تو را اجابت نکند یا اجابت کند ولى به حال تو سودى نبخشد. به خدا قسم امروز روزى است که براى عمویت کینه جو فراوان است و یاور اندک. سپس نعش جوان را به سینه چسبانید و با خود آورد و در میان کشتگان خانواده‏اش گذاشت. راوى گفت: حسین علیه السّلام که دید جوانان و دوستانش همه کشته شده و روى زمین افتاده‏اند تصمیم گرفت که خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست کند. صدا زد: آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟آیا خداپرستى هست که در باره ما از خداوند بترسد؟ آیا فریادرسى هست که به امید پاداش خداوندى به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خداست ما را یارى کند؟ زنان حرم وقتی صداى آن حضرت را شنیدند صدای خود به گریه و شیون بلند کردند.

شهادت حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام)

  •  

منبع: تاریخ طبری: ج ٥ ص ٤٤٧.

تاریخ الطبری عن حُمَید بن مسلم: خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فی یَدِهِ السَّیفُ، عَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا الیُسرى ـ فَقالَ لی عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُریدُ إلى ذلِکَ؟! یَکفیکَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ؛ فَشَدَّ عَلَیهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: یا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَینُ علیه السلام کَما یُجَلِّی الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَیلٌ لِأَهلِ الکوفَةِ لِیَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَینٍ علیه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّکَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَیلُ بِفُرسانِها عَلَیهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ؛ وحُسَینٌ علیه السلام یَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه ِ کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ یَخُطّانِ فِی الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَینٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ فی نَفسی: ما یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَیتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقیلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ.

ترجمه: تاریخ الطبرى ـ به نقل از حُمَید بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشیر به دست، به سوى ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و کفش هایى داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟! کُشتن همین کسانى که گرداگردِ آنها را گرفته اند براى تو بس است. گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشیر بر سرش زد. آن جوان به صورت [بر زمین] افتاد و فریاد برآورد: عموجان! حسین علیه السلام مانند باز شکارى نگاهى انداخت و مانند شیر شرزه به عمرو، یورش بُرد و او را با شمشیر زد. او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد. فریادى کشید و از امام علیه السلام کناره گرفت. سواران کوفه یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوى سینه مَرکب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال کردند تا مُرد. غبار [ نبرد ] که فرو نشست حسین علیه السلام بر بالاى سر جوان ایستاده بود و او پاهایش را از درد به زمین مى کشید. حسین علیه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کُشتند و کسانى که طرفِ دعوایشان در روز قیامت جدّ توست!». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، بر عمویت گران مى آید که او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدایى که ـ به خدا سوگند ـ جنایتکاران و تجاوزگران بر آن فراوان و یاورانش اندک اند». سپس او را بُرد و گویى مى بینم که پاهاى آن جوان بر زمین کشیده مى شود و حسین علیه السلام ، سینه اش را بر سینه خود ، نهاده است. با خود گفتم : با او چه مى کند؟ او را آورد و کنار فرزند شهیدش على اکبر و کشتگان گِرد او ـ که از خاندانش بودند ـ گذاشت. نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.

شب پنجم ماه محرم ، حضرت عبدالله ابن الحسن

۶۳۱ بازديد

مقتل حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)

  •  

منبع: لهوف، سید بن طاووس، ص 119

.... فَلَبِثُوا هُنَیْئَةً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَةُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ کَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ. 

ترجمه: ... لشکر اندکى‏ دست از جنگ با امام حسین علیه السلام برداشتند و سپس بازگشته و اطراف امام حسین را گرفتند، عبد اللَّه بن حسن بن على که بچّه‏اى نابالغ بود از خیمه زنان بیرون آمد و می دوید تا در کنار امام حسین ایستاد. زینب دختر على خود را به او رساند تا او را از آمدن باز بدارد ولى او حاضر نشد و سخت خوددارى کرد و گفت: نه به خدا از عمویم جدا نشوم. بحر بن کعب (و بعضى گفته‏اند حرملة بن کاهل بود) نزدیک شد که بر امام حسین علیه السلام شمشیر بزند؛ پسر بچّه گفت: واى بر تو اى فرزند زن ناپاک! عموى مرا می کشى؟ او شمشیر را فرود آورد پسرک دست خود را جلوى شمشیر داد دست او را تا پوست برید و از پوست آویزان شد پسرک صدا زد: مادر، حسین علیه السّلام پسر را گرفت و به سینه چسپانید و فرمود: فرزند برادر! بر آنچه به تو رسید صبر کن و در این سختى از خداوند طلب خیر کن که خداوند تو را به نزد پدران شایسته‏ات خواهد برد. راوى گفت: حرملة بن کاهل تیرى انداخت و گلوى پسر را که در آغوش عمویش بود گوش تا گوش درید

اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) + نحوه شهادت عبدالله بن حسن (ع)

  •  

منبع: مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‏4، ص: 19

 

أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یَرُدّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ وَ قَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ‏ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ‏ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَیْنَاکَ وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاکَ وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ طَرِیداً آوَیْنَاکَ وَ إِنْ کَانَ لَکَ حَاجَةٌ قَضَیْنَاهَا لَکَ فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِکَ کَانَ أَعْوَدَ عَلَیْکَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کَبِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ» وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.‏

 

ترجمه: مردی شامی امام حسن علیه السلام را دید در حالی که آن حضرت سوار بر مرکب بود. مقابل آن حضرت ایستاد و شروع به ناسزا گفتن نمود. حضرت سکوت نمود و پاسخ او را نداد. وقتی آن مرد مسافر دشنام گویی خویش را به پایان برد، حضرت به او سلام نموده و لبخندی بر لب آورد و چنین سخن آغاز نمود: ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شده ای! اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی تو را عفو خواهیم نمود؛ اگر چیزی بخواهی عطایت می کنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی ارشادت می کنیم؛ اگر مرکبی بخواهی آن را به تو می بخشیم؛ اگر گرسنه هستی غذایت می دهیم؛ اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم؛ اگر حاجتمندی حاجتت را روا می سازیم؛ اگر از وطن رانده شده باشی پناهت می دهیم؛ اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می سازیم؛ اکنون بهتر است وسایلت را به خانه ی ما بیاوری و تا پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیع است و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم می باشد... وقتی آن مرد شامی جملات مهر آمیز امام را شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت می دهم تو خلیفه ی خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر می داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از این تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا در نزد من بودید اما از این پس کسی را بیشتر از شما دوست نمی دارم. آن مرد اسباب و وسایل خویش را به منزل امام برد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدین به محبت این خاندان شد.

 

منبع: الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج‏2، ص 110-111.

 

فَمَکَثَ هُنَیْهَةً ثُمَّ عَادَ وَ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ. فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ‏ یُرَاهِقْ‏ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ لِتَحْبِسَهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ احْبِسِیهِ یَا أُخْتِی فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَیْهَا امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی وَ أَهْوَى أَبْجَرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ  بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی؟ فَضَرَبَهُ أَبْجَرُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدَةِ فَإِذَا یَدُهُ مُعَلَّقَةٌ وَ نَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّتَاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ  فَضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. ثُمَّ رَفَعَ الْحُسَیْنُ یَدَهُ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى‏ حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرَائِقَ قِدَداً وَ لَا تُرْضِ الْوُلَاةَ عَنْهُمْ أَبَداً فَإِنَّهُمْ دَعَوْنَا لِیَنْصُرُونَّا ثُمَّ عَدَوْا عَلَیْنَا فَقَتَلُونَا.

 

ترجمه: ... شمر بن ذى الجوشن لعنة الله علیه با آن بی شرمان که همراهش بودند به به سوی امام حسین علیه السلام بازگشتند و اطراف او را گرفتند. در این میان عبد اللَّه بن حسن بن على که کودکى نابالغ بود از میان زنان بیرون آمد و لشکر را شکافته خود را به کنار عمویش رسانید، زینب دختر على علیه السّلام خود را به آن کودک رسانید که از رفتنش جلوگیرى کند، امام حسین علیه السّلام فرمود: خواهرم این کودک را نگهدار، کودک از بازگشتن (به همراه عمه) خوددارى کرد و با سرسختى، از رفتن سرپیچى نموده گفت: به خدا از عمویم جدا نخواهم شد، در این هنگام ابجر بن‏ کعب‏ لعنة الله علیه شمشیرش را به قصد امام حسین علیه السّلام بلند کرد، آن کودک گفت: اى پسر زن ناپاک! آیا عمویم را می کشى؟ ابجر شمشیر را فرود آورد . کودک دست خویش سپر کرد و آن شمشیر، دست او را جدا کرده و  به پوست آویزان نمود، کودک فریاد زد: مادر جان...

 امام حسین علیه السّلام آن کودک را در برگرفت و به سینه چسبانیده و فرمود: فرزند برادرم بر این مصیبتى که بر تو رسیده شکیبائى کن و آن را به نیکى به حساب بیاور، زیرا خداوند تو را به پدران شایسته‏ات می رساند، سپس امام حسین علیه السّلام دست به سوى آسمان بلند کرده و فرمود: بار خدایا اگر این مردم را تا زمانى بهره زندگى داده‏اى، پس ایشان را به سختى پراکنده ساز، و آنها را گروههائى پراکنده دل ساز، و هیچ فرمانروانى را هرگز از ایشان خوشنود منما، زیرا که اینان ما را خواندند که یاریمان کنند سپس به دشمنى ما برخاسته ما را کشتند..

 

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو
من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو
تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو
چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست
و سالهاست همین جمله است مرهم تو
هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من می نویسد از غم تو
گریز می زند از ماتمت به عاشورا
گریز می زند از کربلا به ماتم تو
فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

 

 

شب چهارم ماه محرم ، حضرت زینب سلام الله علیها

۵۷۸ بازديد

یکی از مصیبت های تکان دهنده اهل بیت در شام و جسارت به بانوان حرم

  •  

منبع: بستان الواعظین و ریاض السامعین اثر عبدالرحمن علی بن جوزی صفحه 263

إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ ؛ فَمُنِعَ مِنهُ ، وقُتِلَ وهُوَ عَطشانُ ، وأتَى اللّه َ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّةِ ، وذُبِحَ ذَبحا ، وسُبِیَت حَرَمُهُ وحُمِلنَ مُکَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاُکُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ، حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ ، إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ ، ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ ، حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ ، ووُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ ، وقالَ : إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَةٌ فَالِطموها 
فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ . وإنَّ اُمَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت ، وقالَت : یا جَدّاه ـ تُریدُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ ، وبَکَت ، فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ ولَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَها ، وشَلَّت یَدُهُ مَکانَهُ .

ترجمه: امام حسین علیه السلام زمانى که کشته شد آب خواست ولى به او ندادند و با زبان تشنه کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند او را از نوشیدنى بهشتى سیراب ساخت. او را آن چنان ، سر بُریدند و خانواده اش را به اسارت بردند و در حالى سرهایشان باز بود با مَرکب هاى بدون جهاز و پالان حرکتشان دادند تا وارد دمشق شدند در حالى که سرِ حسین علیه السلام ، در میانشان بر بالاى نیزه بود . هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مى گریست ، نگهبانان ، او را با تازیانه مى زدند . اهل ذمّه ، در بازار دمشق براى تماشاى آنان ، صف کشیده بودند و به صورتشان ، آب دهان مى انداختند تا این که بر درِ کاخ یزید ، متوقّف شدند . 
یزید ، دستور داد تا سر حسین علیه السلام را بر در بیاویزند ، در حالى که خانواده امام علیه السلام در اطرافش بودند . همچنین ، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که : هرگاه یکى از آنان گریست ، او را بزنید . 
آنان ، همچنان ماندند ، در حالى که سر حسین علیه السلام در میان آنها به مدّت نه ساعت ، در روز آویزان بود . اُمّ کلثوم ، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه السلام را دید و گریست و گفت : اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود)! این ، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است . 
سپس گریست . یکى از نگهبانان ، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد . در دَم ، دست نگهبان ، از کار افتاد

شب سوم (حضرت رقیه سلام الله علیها)

۵۹۸ بازديد

زبان حال رقیه خاتون (س) وقتی با سر بریده امام حسین (ع) روبرو شد

 

منبع: المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، طریحی، ص 136-137

... فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهی تقول: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟ یا أبتاه ! مَن للیتیمة حتّى تکبر ؟ یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء .ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا

ترجمه: ... وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر کیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت: پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر دختر یتیم تو به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بی پوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟ پدر جان چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است؟ پدر جان چه کسی یار و یاور غریبان بی پناه است؟ پدر جان چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم. سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند دریافتند که از دنیا رفته است.

در آغوش گرفتن سر امام حسین (ع) توسط دو دلداده: راهب نصرانی و حضرت رقیه (س)

  •  

منبع: مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب مازندرانی ج ٤ ص ٦٠ ، بحار الأنوار علامه مجلسی : ج ٤٥ ص ٣٠٣ .

لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً یُقالُ لَهُ قِنَّسرینَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا یَخرُجُ مِن فیهِ، ویَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم یَرَ شَخصا، قال: طوبى لَکَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: یا رَبِّ، بِحَقِّ عیسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعی. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: یا راهِبُ، أیَّ شَیءٍ تُریدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِکَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَکَتَ. فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهی عَن وَجهِکَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفیعُکَ یَومَ القِیامَةِ. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دینِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِیَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً 

ترجمه: مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب: هنگامى که سر حسین علیه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرین (شهرى در شام، به فاصله یک روز راه از حَلَب در مسیر حِمْص) فرود آمدند، راهبى مسیحی از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب مسیحی، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مى‌گفت: «خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!» راهب، سرش را بلند کرد و گفت پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من سخن بگوید. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو کیستى؟ گفت: «من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد. راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى: «من ، شفیع تو در روز قیامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دین جدّم محمّد درآى» راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند دیدند که درهم ها سنگ شده است.

روضه حضرت رقیه:
منبع: المنتخب فی جمع المراثی و الخطب طریحی، ص 136-137

... فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهی تقول: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟ یا أبتاه ! مَن للیتیمة حتّى تکبر ؟ یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء .
ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا

ترجمه: ... وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر کیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت: پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر دختر یتیم تو به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بی پوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟ پدر جان چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است؟ پدر جان چه کسی یار و یاور غریبان بی پناه است؟ پدر جان چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم. سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند دریافتند که از دنیا رفته است.