شب سوم روضه حضرت رقیه

این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته / هیئت بیت الشهدا

شب سوم روضه حضرت رقیه

۸۵۹ بازديد

شب سوم روضه حضرت رقیه

 

یه موقع اومدی ، که من نایی ندارم

ببخش که اسباب پذیرایی ندارم

غصه سرم ریخته ببخش ، وضعم بهم ریخته ببخش

بعد آتیش خیمه ها ، مو هام یکم ریخته ببخش

قافله شهر شام رفت ، میون ازدهام رفت

با گل سر بابا جون ، چند تا النگوهام رفت

قافله شهر شام رفت ، میون ازدهام رفت

با گل سر باباجون ، یه مشتی از موهام رفت

از این و اون سرت رو ، دست به دست گرفتم

از نیزه ها آخر ، سرت رو پس گرفتم

 عمه جان من که جدم علی به وقت نماز

داد انگشتری به اهل نیاز

مادرم فاطمه سه لیل و نهار

نان افطار خویش کرد ایثار

من خود آن گوشواره می دادم

دُر به آن نا به کار میدادم

پس بگو تازیانه کم بزنند

دخترم ، ترانه ام بزنند

 

 

شب سوم روضه حضرت رقیه

۵۵۷ بازديد

شب سوم روضه حضرت رقیه

 

با سر رسیدی ، بی سر به گودال  بابا جان

از ذوق دارم ، می روم از حال بابا جان

حس میکنم ، جا خوردی از وقتی مرا دیدی

راحت بگو ، در صورتم بابا چه ها دیدی

پا تا سرم را بعد تو غم ها عوض کرد

آن دختری که داشتی خیلی بد آورده

یادت می آید شانه و موی کمندم را

در بین دختر بچه ها ، قد بلندم را

شانه به غارت رفت ، مویم سوخت ، درهم شد

قدم دم خیمه به زیر چکمه ها ، سوخت ، درهم شد

یادت می آید چشمهایم آسمانی بود

کارم فقط در پیش تو شیرین زبانی بود

حالا ببین خون مُردگی چشم هایم را

لکنت زبان و لرزش بین صدایم را

یادت می آید بازوی من بوسه گاهت بود

هر روز طاق ابروی من بوسه گاهت بود

یادت می آید دست بوست می رسیدم من

بین حیاط خانه دائم می دویدم من

نه لب برایم مانده تا بوسه بردارم من

نه می دوم از بس پدر ، درد کمر دار

میادت می آید که ستاره گوش من کردی

روز تولد گوشواره گوش من کردی

پاره شده در وقت غارت لاله گوشم

شد گوشواره آلت قتاله ی گوشم

یادت می آید بود پشت پرده ها جایم

با دست های خود حنا بستی به پاهایم

چشم تو روشن بین هر بازار می گردم

یادت می آید ای پدر ، زهرای تو بودم

بین همه ، انسیة الحورای تو بودم

در کوچه های بن بست سیلی بی هوا خوردم

روی شتر از پیر زنها هم عصا خوردم