![](https://s1.farsiblog.com/space/b/5/beytalshohada/1504900408_photo_--_--2.jpg)
- ۳۲۶ ۳۶۲
- ۰ نظر
غدیر اکمال دین و اتمام نعمت
غدیر اساس دین اسلام و ثمره نبوت پیامبر(ص) است. نام غدیر تعیین کننده صراط مستقیم تا آخرین روز دنیاست، و خطابه غدیر زندهترین سند آن نتیجهاش، ولایت امیرالمومنین (ع) است. در طول تاریخ بعثت پیامبر اسلام تنها حکم غدیر است که با مقدماتی خاص دور مکانی خاص و در بین اجتماعی عظیم مطرح شده است، زیرا احکام الهی دیگر یا در مسجد پیامبر(ص) و یا در خانه آن حضرت برای عدهای گفته میشد و بعد خبر به همه میرسید. از این رو ما میتوانیم به متمایز بودن مسئله غدیر پی ببریم.1
ماجرای غدیر
در سال دهم هجرت پیامبر (ص) از طرف خداوند مأمور شدند تا دو مسئله مهم دین اسلام را به مردم ابلاغ نمایند و آن دو مسئله عبارت بودند از حج و ولایت و خلافت دوازده امام (ع). پس از این اعلان مردم با عجله آماده خروج از مکه شدند. بعد از اینکه افراد به محل غدیر خم رسیدند پیامبر بر روی منبری که در زیر درخت کهنسالی که در آنجا بود ساخته بودند رفت و سپس دستور داد تا امیرالمومنین (ع) را فراخواندند و دستور دادند بالای منبر پیامبر و دست راست آن حضرت بایستد، پس پیامبر منتظر ایستادند تا مردم کاملاً جمع شدند و آنگاه خطابه رسمی خود را بیان نمودند.
ایشان در اثنای خطبه دو عمل را انجام دادند، در ابتدا پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمومنین(ع) برای اینکه هرگونه شک و شبههای را برطرف نموده باشند پس از شرح مقام ولایت به صورت لسانی حضرت علی(علیهالسلام) را جانشین خود خواندند و آن را بدینگونه عنوان کردند که: «باطن قرآن و تفسیر آن را برای شما بیان نمیکند مگر این که کسی که دست او را میگیرم و او را بلند میکنم و بازویش را گرفته و او را بالا میبرم» سپس حضرت بازوان علی (ع) را گرفتند سپس فرمودند: «هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست». و اقدام عملی دوم حضرت پیامبر، بیعت گرفتن از مردم بود، چون زیاد بود و گرفتن بیعت از آن جمعیت انبوه غیرممکن بود لذا ممکن بود که افرادی به بهانههای مختلف از بیعت شانه خالی کنند، حضرت فرمودند به خاطر ازدحام جمعیت امکان بیعتگرفتن از همه وجود ندارد این سخن را که من میگویم تکرار کنید و بگویید: «ما فرمان تو را از جانب خداوند که درباره علیبنابیطالب و امامان و مریدانش به ما رساندی اطاعت میکنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت میکنیم... عهد و پیمان در اینباره برای آنان از ما از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستانمان گرفته شد. هر کس با دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است».
وقتی کلام حضرت پایان یافت همه مردم سخن ایشان را تکرار نمودند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد. در مراسم بیعت، پیامبر (ص) عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین (ع) قرار دادند.
ادعای منافقان و دشمنان علی مبنی بر اینکه هدف از مراسم غدیر، اعلان دوستی حضرت پیامبر(صلیاللهعلیهو اله) به علی(علیهالسلام) است:
پیامبر زمانی که صحابه جمع شدند تا ایشان خطبه غدیر و مراسم غدیر را اجرا کنند و فرمودند: «ای مردم من علی را دوست دارم!» و چند بار این جمله را تکرار نمودند و سؤالی که مطرح میشود این است که آن حادثهای که پیامبر میخواست مردم ببینند و آن را به گوش دیگران برسانند آیا به این علت بود که پیامبر علی را دوست دارد؟ آیا چنین حرکتی از یک انسان عادی قابل قبول است؟ و آیا حرکتی بیهوده نبوده است؟ و مگر مسلمانان نمیدانستند که پیامبر را دوست دارد؟ ولی میتوان این موضوع را اینگونه پاسخ داد که اگر روز غدیر تنها برای ابلاغ دوستی بود، پس چرا جبرییل، آن فرشته بزرگ وحی بیاید و رسول خدا را از پیام وحی آگاه کند و چنانکه خود شخص رسول خدا (ص) فرمودند: همانا جبرییل که درود خدا بر او باد سه بار بر من نازل شده و سلام خدا را رساند، و فرمود که در این مکان (غدیرخم) توقف نمایم، و به سیاه و سفید شما اعلام کنم که علیبنابیطالب وصی و جانشین و پیشوای شما بعد از من است، جایگاه او نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی پیامبر است، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد، علی(ع) پس از پیامبر، رهبر شماست، و خداوند بزرگ آیهای در قرآن در همین مسئله نازل فرموده که: همانا رهبر و سرپرست شما خدا و رسول او و کسانی که ایمان آوردند و نماز را به پای دارند، و در حال رکوع زکات بپردازند. همانطور که میدانیم علی(علیهالسلام) نماز را به پاداشت، و در حال رکوع زکات پرداخت و در هر حال خدا را میطلبید و اگر هدف آن حضرت تنها اعلان دوستی با علی (علیهالسلام) بوده، پس چرا آیه نزول آیه 55 سوره مائده (بلغ ما انزل الیک) به اعلام رهبری امام علی (علیهالسلام) ارتباط دارد که در این آیه خداوند میفرماید: ای رسول خدا آنچه درباره علی از طرف خدا بر تو نازل شد، ابلاغ کن یعنی رهبری علی (علیهالسلام) بر امت اسلامی را به مسلمانان بازگو و چرا در سخنرانی خود، امامت و وصایت امام علی (علیهالسلام) را آشکارا بیان نمود.2
خطابههای قبل از غدیر
اولین خطابه حضرت رسول در منا بود. این خطبه اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر مال، و جان و آبرو داشت، سپس آن حضرت خونهای به ناحق ریخته شده و اموال به ناحق گرفته شده در دوران جاهلیت را بخشیدند تا بدین وسیله کینهتوزیها از بین برود، و سپس در این خطابه فرمودند: «اگر من نباشم علیبنابیطالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد» و سپس ایشان حدیث ثقلین را بیان فرمودند: « من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهلبیتم».
دومین خطابه را حضرت در مسجد حنیف در منا فرمودند: ایشان در این خطبه به اخلاق عمل، دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند.3
نگاهی به حدیث روز غدیر در منابع اهل سنت
در صفحات 56/ 55 ج اول سنن ابنماجه چنین آمده است که: «همراه رسول خدا از سفر حج برمیگشتیم که در میان راه ایشان دستور دادند تا همه افراد جمع شدند، آنگاه خطاب به جمعیت فرمودند: آیا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری، فرمود: این شخص- علی (علیهالسلام)- ولی هر کسی است که من مولای اویم، خدایا! دوست بدار هر که را که او را دوست میدارد و دشمن بدار هر که را که او را دشمن میدارد.
ترمذی در ج دوم جامع خود با سند خویش از مسلمهبن کهیل نقل میکند که میگفته است، از ابوالطفیل شنیده که او از ابوسریحه یا از زیدبن ارحم از فرموده رسول خدا (صلیاللهعلیهو آله) نقل کرده که پیامبر (صلیاللهعلیهو آله) فرمودهاند: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست». کتاب مجمع الزوائد خود، حدیث غدیر را نخست به نقل از طیرنی آورده و سپس از گفته علی(علیهالسلام) نیز نقل میکند که فرموده است: به دستور پیامبر(صلیاللهعلیهو آله) در منطقه خم نخست زیر درختی را از خار و خاشاک پاک کردند، آنگاه پیامبر در حالی که دست مرا در دست گرفته بودند: خطاب به مردم فرمودند: ای مردم! آیا شما گواهی نمیدهیدکه خداوند پروردگار شماست؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. سپس فرمود: آیا گواهی نمیدهید به اینکه خدا و رسول او بر شما از خودتان سزاوارترند و اینکه خدا و رسول خدا مولای شمایند؟ گفتند: آری، همینگونه است. پیامبر (صلیاللهعلیهو اله) فرمودند: هر کس که خدا و رسولش مولای اویند این مرد مولای او خواهد بود.4
غدیر از نظر اهلبیت (علیهالسلام)
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهو اله) فرمودند: روز غدیرخم برتر اعیاد امت من است و آن روزی است که خدای متعال به من امر فرمودند تا برادرم علیبنابیطالب (علیهالسلام) را به عنوان علم (هدایت) برای امتم معرفی کنم، تا پس از من به وسیله او هدایت شوند.
حضرت علی (علیهالسلام) میفرمایند: ایشان در سالی که روز جمعه و عیدغدیر در یک روز افتاده بود فرمودند: امروز، روزی بس بزرگ است. امروز روز کاملشدن دین است، امروز روز عهد و پیمان است. امروز، روز بیان حقایق ایمان است. امروز روز راندن شیطان است.
حضرت فاطمه زهرا(س): محمدبنلبید گوید: روزی به حضرت فاطمه(س) عرض کردم، آیا رسول خدا بر امامت علی(علیهالسلام) تصریح فرمودند: حضرت فرمودند: و اعجبا، آیا روز غدیر را فراموش کردید! امام حسن مجتبی: در سال 41 هجری، زمانی که امام حسن مجتبی(علیهالسلام) میخواست پیمان صلح را با معاویه منعقد کند خطبهای خواندند که در ضمن آن خطبه فرمودند: این امت، جدم(صلیاللهعلیهو اله) را دیدند و از او شنیدند، که دست پدرم را در غدیرخم، به دست گرفت و به آنها فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، سپس به آنها امر فرمودکه حاضران به غایبان بگویند.
امام محمد باقر(علیهالسلام) فرمودند: ابلیس چهار روز از سر ضعف و عجز ناله سرداد: روزی که مورد لعن قرار گرفت، روزی که به زمین فرستاده شد، روزی که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهو اله) به نبوت مبعوث شد، و روز عیدغدیرخم.5
در کتاب ثواب الاعمال روایتی به نقل از قاسمبنیحیی از پدربزرگش حسنبنراشد آمده که گفته است: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: فدایت شوم آیا برای مسلمانان عید دیگری جز فطر و قربان وجود دارد؟ فرمود: ای حسن! آری، عیدی که از این دو عید شریفتر و برتر است. گفتم: آن کدام است؟ فرمود: روزی که امیرالمومنین برای مردم به عنوان نشانه هدایت برگزیده شد. پرسیدم: کدام روز هفته بوده است؟ فرمود: روزی در سالها تغییر میکند، آن روز هجدهم ذیحجه است گفتم: فدایت شوم، برای ما چه کاری شایسته است که در آن روز انجام دهیم؟ فرمود: ای حسن! آن روز را روزه بگیر و فراوان بر محمد اهلبیت او درود فرست و به پیشگاه خداوند از آنان که بر ایشان ستم کردهاند و منکر حق آنان شدهاند، بیزاری بجوی! و پیامبران گذشته به اوصیای خود سفارش میکردهاند که این روز را عید بگیرند. حسنبن راشد میگوید گفتم: برای کسی از ما که آن روز را روزه بدارد چه پاداشی است؟ فرمود: معادل شصت ماه روزهگرفتن.6
امام رضا (علیهالسلام) میفرمایند: این روز، روز عید اهلبیت محمد علیهمالسلام است. هر کس این روز را عید بگیرد خداوند مالش را زیاد میکند.
امام هادی(علیهالسلام) میفرمایند: روز غدیر روز عید است، و افضل اعیاد نزد اهلبیت و محبان ایشان به شمار میآید.7
آیا غدیر، یک حرکت دفعی و یک عمل یکباره بود یا در مورد آن تصمیم گرفته شد؟
یکی از سؤالاتی که درمورد غدیر مطرح میشود این است که آیا این ماجرا یک حرکت دفعی بوده یا در مورد آن تصمیم گرفته شده است؟ و یا اینکه اصلاً بحثی در این رابطه بوده و در سرزمین (جحفه) یک مرتبه به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهو آله) وحی نازل شد که علی(علیهالسلام) را به عنوان جانشین خود انتخاب کن در غیر این صورت اصلاً دین را تبلیغ نکردهای، کدام یک از این دو دیدگاه درست است؟ به احتمال زیاد دیدگاه دوم صحیح است و این چنین نبوده که در غدیر و یک مرتبه و بدون هیچ به سابقهای پیامبر (صلیاللهعلیهو آله) وحی شده باشد که علی (علیهالسلام) را به عنوان جانشین خود معرفی کن واگر معرفی نکنی دین را تبلیغ نکردهای. خیر اینگونه نبودهاست زیرا سابقه جانشینی علی(علیهالسلام) به زمان اعلان رسمی و علنی دین اسلام برمیگردد و از زمانی که آیه مبارکه( و انذر عشیرتک الا قربین) نازل شده که طبق آن پیامبر مأمور شدند تا بستگان خود را جمع و آنها را با دعوت و سخن خود آشنا نماید، در همان روز جانشینی علی(علیهالسلام) اعلام شده و از آن پس هم حضرت رسول در طول دوره نبوت خود بارها موضوع جانشینی حضرت علی(علیهالسلام) را مطرح کردند. و در این مورد اسناد بسیار معتبری داریم که حتی برخی از محققین اهل سنت هم به آن اذعان میکنند. به عنوان مثال: عمرانبن حصین میگوید: پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهو اله) فرمودند: به درستی که علی از من است و من هم از او هستم، و او ولی هر مؤمن است بعد از من.
معجزه غدیر
واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه تلقی میشد در روز عید غدیر اتفاق افتاد و آن ماجرای «حارث فهوی» بود. در آخرین ساعات از روز سوم، او با 12 نفر از اصحابش نزد پیامبر (صلیاللهعلیهو آله) آمد و گفت:
«ای محمد! سه سؤال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبر خود را از جانب پروردگارت آوردهای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهای یا از پیش خود گفتی؟ آیا اینکه درباره علیبنابیطالب گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه ...» از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتی؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:«خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرییل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمیکنم».
حارث گفت: خدایا، اگر آنچه محمد میگوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست» سخن حارث تمام شد و به راه افتاد. خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دبرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد. بعد از این جریان، آیه «سال سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع...» (سوره معارج، آیه 21) نازل شد. پیامبر (صلیاللهعلیهو اله) به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند آری. با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.8
نتیجه
روز غدیر به فرموده امام جعفر صادق(علیهالسلام) بزرگترین و از بهترین اعیاد اسلامی است. غدیر عیدی است که از تمام اعیاد عظمت و شرافت و فضیلت و حرمتش بیشتر است. در این روز پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهو اله) به امر پروردگار حضرت علی(علیهالسلام) را به امامت و خلافت پس از خود منصوب فرمودند و به نص قرآن کریم در چنین روزی اکمال دین و اتمام نعمت الهی بر مسلمانان گردید و به فرموده امام صادق (علیهالسلام) لازم است در چنین روز باعظمتی جشن و سرور به پا نمایند و به دیدار یکدیگر بروند و تبریک و تهنیت بگویند.
بعضی از جهات حکم غدیر را میتوانم این طور بیان کنم که:
1- خطاب خداوند که «ای پیامبر ابلاغ من آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را نرساندهای که در هیچ یک از فرامین الهی چنین مطلبی گفته نشده است.
2- اقرار گرفتنهای حضرت رسول از مردم در روز غدیر.
3- مسئله امامت فقط صورت یک خبر و پیام و خطابه ابلاغ نشده بلکه به عنوان حکم و فرمان الهی و بیعت عموم مسلمانان و تعهد آنان اجرا شد.
4- خطاب خداوند که فرمودند: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم» که تا آن روز مشابه آن را هم در هیچ موردی نفرموده بودند.
مقاصد حضرت رسول از خطبه غدیر را در چند مورد میتوان بیان کرد:
1- نتیجهگیری از زحمات 23 ساله با تعیین جانشینی که ادامه دهنده این راه باشد.
2- حفظ دائمی اسلام از کفار و منافقین با تعیین جانشینانی که از عهده این مهم برآیند.
3- اقدام رسمی برای تعیین خلیفه که از نظر قوانین ملل در همیشه تاریخ سندیت دارد.
4- بیان یک دور جامع از برنامه 23 ساله و گذشته و حال مسلمین.
5- ترسیم خط مشی آینده مسلمین تا آخر دنیا.
6- اتمام حجت بر مردم که از مقاصد اصلی در ارسال پیامبران است.9
غدیر یک تفکر است
واقعه غدیرحادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.
داستان غدیر خم
سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز میگشت، گروه انبوهی که تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه میکردند تا این که به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند.
نیم روزهیجدهم ذی الحجه بود که ناگهان پیک وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم کردند. ابتدا خدای را سپاس فرموده و از بدی های نفس اماره به او پناه جست و فرمود: ای مردم بزودی من از میان شما رخت بر میبندم، آنگاه میافزاید چه کسی بر مومنین در ارزیابی مصلحت هاو شناخت و تصرف در امور سزاوارتراست همه یک سخن میگویند خدا و پیامبر داناترند.
رسول گرامیمیفرماید: آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارترنیستم و همگان یک صدا جواب میدهند که چرا چنین است آنگاه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما میگذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت منند. مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد که همگان او را در کنار رسول خدا دیدند و شناختند سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مومنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم.ای مردم هر کس که من مولا و رهبر اویم این علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدایا علی را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران این خبر را به غایبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقی بود که دوباره آهنگ روح بخش وحی گوش جان محمد صلی الله علیه و آله را نواخت که: «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» و بدین سان علی (ع) از جانب خداوند برای جانشینی پیامبر (ص) برگزیده شد.
سندیت واقعه غدیر خم
مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر خودنام راویان حدیث غدیر را به ترتیب زمان زندگى ذکر کـرده اسـت:
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر،.
در میان تابعین 84 نفر،
در میان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر،
در میان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر،
در میان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر،
در میان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر،
در میان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر،
در میان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر،
در میان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر،
در میان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر،
در میان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر،
در میان علماى قرن یازدهم هجرى 12 نفر،
در میان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر،
در میان علماى قرن سیزدهم هجرى 12 نفر،
در میان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر
حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب «مُسند»امام احمد حنبل،در «سنن» تِرمَذى، «مُسند احمد» و در «مُستَدرک» حافظ ابن عبداللّه حاکم نیشابورى به مضامین مختلف ذکر شده است.
مفهوم عید
هیجدهم ذی الحجه روزغدیر خم را مسلمین خصوصا شیعیان عید شمرده اند دانشمندان لغت و زبانشناسی عید را از مشتقات ماده"ع و د" به معنای بازگشت میدانند و در نوروز بازگشت حیات را به پیکر سرد گرامی میدارند حیاتی که در هجوم خزان به سردی میگراید و دربیداد سرمای زمستان تا مرز نیستی پیش میرود تا آنجا که گویی هرگز نبوده است.
در مقام تطبیق این نکته با موازین مکتبی و مذهبی باید گفت عید آدمیبزرگداشتِ بازگشتِ حیاتِ معنویِ انسان است. در چنین باوری نوروز انسان روزی استکه وی به خویشتن باز گردد و گمشدهاش را دریابد. مثلا در ماه مبارک رمضان آدمیبعد از سی روز جهاد و مجاهده با نفس سرکش تمام ناخالصیهای وجودش را ذوب میکند تا عبودیت ناب در آن تجلی کند و آنگاه عید فطر است. پس عید اسلامیبازگشت حیات است و تعیین آن بر عهده شرع اقدس. غدیر بنا بر این تفسیر هر دو شرط را دارد یعنی هم بازگشت به خوبشتن است.و هم از طرف شرع مشخص شده است.
غدیر بازگشت حیات دوباره اسلام است.علاوه اینکه عید غدیر تشریع هم شده است در زیر به نمونه هایی از روایاتی که غدیر را عید شمردهاند اشاره میشود:فرات بن ابراهیم کوفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که ایشان به نقل از پیامبر اکرم فرمودند«یوم غدیرخم افضل اعیاد امتی» روز غدیر بزرگترین عید امت من است. حسن بن راشد میگوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم غیر از عید فطر و قربان برای مسلمانان عید دیگری هم هست؟ فرمودند: بلی و این عید از آن دو عید دیگر با فضیلتتر است. گفتم: کدام روز است؟ فرمود: روز هیجدهم ماه ذی حجه عید غدیر خم. عرض کردم: قربانت شوم در آن روز چه اعمالی انجام دهیم؟ روزه بگیرید بر محمد و آلش صلوات بفرستید ...... فرمودند: انبیا علیهم السلام روزی که وصی خود را نصب میکردند امر میکردند که آن روز را جشن بگیرند وقتی به سیره ائمه و پیامبر اکرم مراجعه میشود در مییابیم که پیامبر و امیر مومنان و سایر ائمه با روز غدیر به عنوان یک عید برخورد کرده و مسلمانان را به تبریک و تهنیت گفتن به هم دعوت کردهاند امام حسن علیه السلام روز عید غدیر در کوفه مهمانی بزرگی برپا میداشتند.
امام علی با فرزندان و گروهی ازپیروانش بعد از نماز برای شرکت در مجلس به منزل امام حسن علیه السلام میرفتند.و پس از اتمام مهمانی امام حسن علیه السلام هدایایی به مردم اعطا میفرمود.لذا این حرکت امام حسن علیه السلام موجب شد مردم به روز عید غدیر عادت کنند.
عید غدیر روز هجدهم ذیالحجه از بزرگترین اعیاد شیعیان. بنابر روایات در روز هجدهم ذیحجه سال دهم هجرت پیامبر اکرم(ص) به دستور خدا امام علی(ع) را به مقام خلافت و امامت منصوب کرد. واقعه غدیر در سفر حجة الوداع سال دهم هجری و در سرزمین غدیر خم روی داد.
در احادیث شیعه تعابیری هم چون عیدُاللهِ الاکبر (بزرگترین عید الاهی)، [۱] عید اهل بیت محمد(ص)،[۲] و اشرف الاعیاد (والاترین عید)[۳] برای این روز به کار رفته است.
شیعیان در سراسر جهان این روز را جشن گرفته، مراسم مختلفی در گرامیداشت آن برگزار میکنند. در قرون اخیر برگزاری این جشن از شعائر شیعه محسوب میشود.
پیامبر(ص) در ۲۴ یا ۲۵ ذیقعده سال دهم هجری همراه با هزاران نفر برای به جای آوردن مناسک حج، از مدینه به طرف مکه حرکت کرد.[۴] از آنجا که این حج، آخرین حج پیامبر (ص) بود به حجة الوداع مشهور شد. وقتی اعمال حج پایان یافت و پیامبر(ص) همراه مسلمانان مکه را ترک و به طرف مدینه حرکت کرد، روز ۱۸ ذی الحجهبه غدیر خم رسیدند،[۵] در این مکان جبرئیل آیه تبلیغ را بر پیامبر(ص) نازل کرد و از جانب خداوند، به رسول خدا(ص) امر نمود تا علی(ع) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود، به مردم معرفی کند.[۶]
بنابر روایات، رسول خدا(ص)، در غدیر خم مردم را گرد آورد و دست علی(ع) را بلند نمود تا همگان او را ببینند و فرمود: «ای مردم، آیا من از خود شما، بر شما بیشتر ولایت ندارم؟» مردم پاسخ دادند: «آری،ای رسول خدا.» حضرت فرمود: «خداوند ولیّ من است و من ولیّ مؤمنین هستم و نسبت به آنان از خود آنان بیشتر ولایت دارم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست.» رسول خدا(ص) سه بار این جمله را تکرار کرد و فرمود:
سپس خطاب به مردم فرمود: «حاضران این پیام را به غایبان برسانند.»[۷]
در کتب اهل سنت روایت شده که هر کس روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شش ماه را برای او مینویسد و این روز، همان روز عید غدیر خم است.[۸]
رسول خدا(ص) فرمود:
همچنین امام صادق(ع) میفرماید:
در روایتی دیگر امام صادق(ع) عید غدیر را عظیمترین و باشرافتترین عید مسلمین میدانند که سزاوار است در هر ساعت آن شکر خدا به جای آورده شود و مردم روزه شکرانه بگیرند که روزه این روز معادل شصت سال عبادت است.[۱۱]
امام رضا(ع) فرمود:
مسلمانان و بهخصوص شیعه از دورههای نخست، روز غدیر را یکی از عیدهای بزرگ میدانستهاند و این روز در میان ایشان به عید غدیر معروف و مشهور است. مسعودی (متوفای ۳۴۶ ه.ق) در التنبیه و الاشراف نوشته است که فرزندان و شیعیان امیرالمؤمنین این روز را بزرگ میدارند.[۱۳] کلینی (متوفای ۳۲۸ق) در روایتی جشن گرفتن شیعیان را نقل کرده است.[۱۴] بنابراین جشن عید غدیر در قرون سوم و چهارم امر رایجی بوده است.
پیش از آن نیز فیاض بن محمد بن عمر طوسی روایتی نقل میکند که امام رضا(ع) روز غدیر را عید میگرفته است.[۱۵] با توجه به این که امام رضا(ع) در اواخر قرن دوم میزیستهاند قدمت برگزاری جشن به مناسبت روز غدیر روشن میشود.
این بزرگداشت در سالها و قرون بعدی نیز در بین مسلمین رایج بوده است تا جایی که بیعت با مستعلی بن مستنصر (از حاکمان مصر) در روز عید غدیر خم سال ۴۸۷ قمری صورت گرفت.[۱۶] در مصر خلفای فاطمی عید غدیر را رسمیت دادند و در ایران از سال ۹۰۷ق که شاه اسماعیل صفوی به سلطنت رسید تا امروز عید غدیر از اعیاد رسمی است.
در قرون اخیر برگزاری این جشن از شعائر شیعه محسوب میشود. در نجف همه ساله در این روز مراسم با شکوهی در حرم علوی برگزار میشود و رجال و علمای شیعه و سفرای کشورهای اسلامی در آن حضور یافته، خطابهها و قصائد غدیریه خوانده میشود. در یمن شیعیان زیدی روز غدیر را با جشن و چراغانی برگزار میکنند.
شب عید غدیر نیز در میان مسلمانان از شب های معروف شمرده میشود.[۱۷]
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ
سـتـایـش خـاص خـدایـى اسـت کـه نـیـسـت بـراى قضا و حکمش جلوگیرى
و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش
صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
ساخته هیچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده که آفرید انواع
گوناگون پدیده ها را و
بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِـعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
بـه حکمت خویش محکم ساخت مصنوعات را طلایه ها(ى عالم وجود)
بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود
جازى کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ
پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت
پیشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده
الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
هـر سـود و بهره و آن کتاب جامع که فرستادش بوسیله نور آن
نور درخشان و او است که دعاها را شنواست
وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا
و گـرفتاریها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ریشه کن
سازد پس معبودى جز او نیست و
شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ
چیزى با او برابرى نکند و چیزى همانندش نیست و او شنوا است و
بینا و دقیق و آگاه
وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ
و او بر هرچیز توانا است خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى
تو گواهى دهم
مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَیْکَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ
اقـرار دارم بـه ایـنـکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من
آغاز کردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آنکه باشم
شَیْئاً مَذْکُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً
چیز قابل ذکرى و مرا از خاک آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى
و ایمنم ساختى
لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ
از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره از
صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْیّامِ الْماضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَةِ لَمْ
صلبى به رحمى کوچ کردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین
تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ
و از روى مـهـر و راءفـتـى که به من داشتى و احسانت نسبت به من
مرا به جهان نیاوردى در دوران حکومت پیشوایان
الْکُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَلکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
کـفـر آنـان کـه پـیـمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب کردند
ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى که
سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ
پـیـش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى که اسبابش را برایم مهیا
فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پیش از
رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِکَ وَسَوابِـغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ
ایـن نـیـز بـه مـن مـهـر ورزیدى بوسیله رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت
که پدید آوردى خلقتم را از منى
یُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ
ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریکى (مشیمه و رحم و شکم )
میان گوشت و خون و پوست
تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نکردى به من چیزى از کار خودم
را سپس بیرونم آوردى بدانچه
سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً
در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدایـتـم بـسـوى دنـیـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت
و در حال طفولیت و خردسالى
صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ
در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردى و روزیـم دادى از غـذاهـا شـیـرى گـوارا و
دل پرستاران را
الْحَواضِنِ وَکَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَکَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
بر من مهربان کردى و عهده دار پرستاریم کردى مادران مهربان را و از
آسیب جنیان
وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى
نـگـهـداریـم کـردى و از زیـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى
مهربان و اى بخشاینده تا
اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى
آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى
زایِداً فى کُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ
هـرسـاله زیـادتـر از سـال پـیـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد و تاب
و توانم به حد اعتدال رسید واجب کردى
عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ
بـر مـن حـجـت خود را بدین ترتیب که معرفت خود را به من الهام فرمودى و
بوسیله عجایب حکمتت به هراسم انداختى
وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ
و بیدارم کردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت
وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ
و آگاهم کردى به سپاسگزارى و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر
من واجب کردى
وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ
و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات
خوشنودیت را برایم آسان کردى
عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ
و در تـمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینکه
مرا از بهترین خاکها آفریدى
تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ
راضـى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى
منع گردم بلکه روزیم دادى
وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّکَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ الْقَدیمِ
از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم کامرانى و این بواسطه آن
نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان دیرینه ات بود
اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى کُلَّ النِّقَمِ
نـسـبـت بـه من تا اینکه تمام نعمتها را بر من کامل کردى و تمام
رنجها و بلاها را از من دور ساختى
لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْکَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى
باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینکه راهنماییم
کردى بدانچه مرا به تو نزدیک کند
اِلَیْکَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُکَ
و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد که اگر
بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو
اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى کُلُّ ذلِکَ
به من عطا کنى و اگر اطاعتت کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاریت
کنم بر من بیفزایى و همه اینها
اِکْمالٌ لاَِنْعُمِکَ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ
بـراى کـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است که
نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو که آغازنده
مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُکَ فَاءَىَُّ نِعَمِکَ ی ا
نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاکیزه است نامهاى
تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى
اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ یا
مـعـبـود مـن کـدامـیـک از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد کنم یا
براى کدامیک از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام کنم در صورتى که آنها
رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ
اى پروردگار من بیش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند
یا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا
ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى
آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و باز داشتى بیشتر
بوده از آنچه برایم آشکار شد
مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى وَعَقْدِ
از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدایا به حقیقت
ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است
عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمیرى
و توحید خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم
وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ
و رشته هاى دید نور چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم
مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى
و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم
وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ
و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـیـرد بـر آن دو لبـم و حـرکـتـهـاى
تـلفظ زبانم و محل پیوست کام
حَنَکِ فَمى وَفَکّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى
(فـک بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـیـرون آمـدن دنـدانـهـایـم
و محل چشیدن خوراک و آشامیدنیهایم
وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ
و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم
و آنچه در برگرفته آن را
صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى
قفسه سینه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و
پاره هاى گوشه و کنار
کَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ
جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هایم و سربندهاى
استخوانهایم و انقباض
عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى
عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم
و بشره پوستم
وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَمیعُِ جَوارِحى وَمَا
و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضاء و
جوارحم و آنچه بر اینها
انْتَسَجَ عَلى ذلِکَ اَیّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى
بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را زمین از من بر خود
گرفته و خوابم
وَیَقَظَتى وَسُکُونى وَحَرَکاتِ رُکُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ
و بیداریم و آرمیدنم و حرکتهاى رکوع و سجود من (گواهى دهم )
که اگر تصمیم بگیرم
وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُکْرَ
و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض که چنین عمرى بکنم و بخواهم شکر
واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِکَ اِلاّ بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ
یـکى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود
که آن خود واجب کند بر من
شُکْرُکَ اَبَداً جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا
سپاسگزاریت را دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد
آرى و اگر حریص باشم من
وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِکَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِکَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما
و حسابگران از مخلوقت که بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو
را از گذشته و آینده
حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیْهاتَ اءنّى ذلِکَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى
بـه حساب درآوریم نتوانیم بشماره درآوریم و نه از نظر زمان و اندازه
آنرا احصاء کنیم ! هیهات ! کجا چنین چیزى میسر است
کِتابِکَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها
و تو خود در کتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده اى که
((اگر بشمارید نعمت خدا را احصاء نتوانید کرد))
صَدَقَ کِتابُکَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُکَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُکَ وَرُسُلُکَ ما اَنْزَلْتَ
خـدایـا کـتـاب تو و خبرى که دادى راست است و رساندند
پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش فروفرستادى
عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِکَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دینِکَ غَیْرَ اءَنّى یا اِلهى
و آنچه را تشریع کردى براى آنها و بوسیله آنها از دین و آیین
خود جز اینکه معبودا
اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً
من گواهى دهم به سعى و کوششم و به اندازه رسائى طاعت
و وسعم و از روى ایمان
مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَکُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ
و یقین مى گویم ستایش خدایى را سزاست که نگیرد فرزندى تا
از او ارث برند و نیست برایش
شَریکٌ فى مُلْکِهِ فَیُضآدَُّهُ فیَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فیما
شـریـکـى در فـرمـانـروایـى تـا بـا او ضدّیت کنند در آنچه پدید آورد و
نه نگهدارى از خوارى دارد تا کمکش کند در آنچه
صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمین خدایانى
جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند
سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ
منزه است خداى یگانه یکتاى بى نیازى که فرزند ندارد و فرزند
کسى نیست و نیست
لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ
برایش همتایى هیچکس ستایش خداى را است ستایشى که برابر
ستایش فرشتگان مقرب او و پیمبران
الْمُرْسَلینَ وَصَلَّى الله عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَآلِهِ
مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـریـن خـلقـش مـحـمـد
خـاتـم پـیـمـبـران و آل
الطَّیـِبـیـنَ الطـّاهـِریـنَ الْمـُخـلَصـیـنَ وَسـَلَّمَ
پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و
پاک و پاکیزه و خالص او باد و سلام اهتمام نمود در دُعا و آب از دیده
هاى مبارَکَش جارى بود پس گفت : خدایا چنانم
اَللّهُمَّ اجْعَلْنىاَخْشاکَ کَانّى اَراکَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویکَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیَتِکَ
ترسان خودت کن که گویا مى بینمت و به پرهیزکارى از خویش خوشبختم
گردان و به واسطه نافرمانیت بدبختم مکن
وَخِرْلى فى قَضآئِکَ وَبارِکْ لى فى قَدَرِکَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما
و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر کن و مقدراتت را برایم مبارک گردان
تا چنان نباشم که تعجیل آنچه را
اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ
تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته اى
خدایا قرار ده بى نیازى در نفس من و یقین
فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى
در دلم و اخلاص در کردارم و روشنى در دیده ام و بینایى در
دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى
دیـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند کن و گوش و چشم مرا
وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)
وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِکَ
و یاریم ده بر آنکس که به من ستم کرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم
را درباره اش به من بنمایان
عَیْنى اَللَّهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطیَّئَتى
و دیده ام را در این باره روشن کن خدایا محنتم را برطرف کن و زشتیهایم
بپوشان و خطایم بیامرز
وَاخْسَاءْ شَیْطانى وَفُکَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى یا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى
و شـیـطـان و اهـریـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار
ده خدایا براى من درجه والا در
الاْ خِرَةِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَمیعاً
آخرت و در دنیا خدایا حمد تو را است که مرا آفریدى و شنوا
بَصیراً وَلَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِیّاً رَحْمَةً بى وَقَدْ
و بـیـنا قرارم دادى و ستایش تو را است که مرا آفریدى و از روى مهرى
که به من داشتى خلقتم را نیکو آراستى در
کُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما
صورتیکه تو از خلقت من بى نیاز بودى پروردگارا به آنطور که مرا پدیدآوردى
و در خلقتم اعتدال بکار بردى پروردگارا به آنطور
اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى
کـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـیـکـو کردى پروردگارا به آنطور که
به من احسان کردى و
عافَیْتَنى رَبِّ بِما کَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَیْتَنى
عـافـیـتـم دادى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه مـرا مـحـافظت کردى و
موفقم داشتى پروردگارا آنچنانکه بر من انعام کرده و هدایتم فرمودى
رَبِّ بِما اَوْلَیْتَنى وَمِنْ کُلِّ خَیْرٍ اَعْطَیْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى
پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خیرى به من
عطا کردى پروردگارا آنچنانکه مرا خوراندى
وَسَقَیْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَیْتَنى وَاَقْنَیْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى
و نـوشـانـدى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه بـى نـیازم کردى و سرمایه ام
دادى پروردگارا آنچنانکه کمکم دادى و عزتم بخشیدى
رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِکَ الصّافى وَیَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِکَ
پروردگارا آنچنانکه مرا از خلعت باصفایت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد
الْکافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ
کـافـى در اخـتـیـارم گـذاردى (چـنانکه این همه انعام به من کردى )
درود فرست بر محمد و آل محمد و کمکم ده بر پیش آمدهاى ناگوار روزگار
وَصُرُوفِ اللَّیالى وَالاَْیّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْیا وَکُرُباتِ
و کشمکشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنیا و اندوههاى
الاْ خِرَةِوَاکْفِنى شَرَّ ما یَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ
آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمین انجام دهند مرا
کفایت فرما خدایا از آنچه مى ترسم
فَاکْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدینى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى
کفایتم کن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دینم را
فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفیما رَزَقْتَنى فَبارِکْ لى
حـفـظ کـن و در سفر محافظتم کن و در خانواده و مالم جانشین
من باش و در آنچه روزیم کرده اى برکت ده و مرا
وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ
در پیش خودم خوار کن و در چشم مردم بزرگم کن و از شر جن
وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَریرَتى فَلا تُخْزِنى
و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوایم مکن و به اندیشه هاى
باطنم سرافکنده ام مکن
وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَیْرِکَ فَلا تَکِلْنى
و به کردارم دچارم مساز و نعمتهایت را از من مگیر و بجز خودت
به دیگرى واگذارم مکن
اِلهى اِلى مَنْ تَکِلُنى اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى اَمْ
خـدایا به که واگذارم مى کنى آیا به خویشاوندى که از من بِبُرَد
یا بیگانه اى که مرا از خود دور کند یا به کسانى که
اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیکُ اَمْرى اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتى
خوارم شمرند و تویى پروردگار من و زمامدار کار من بسوى تو
شکایت آرم از غربت خود
وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ
و دورى خـانـه ام و خواریم نزد کسى که زمامدار کار من کردى
خدایا پس خشم خود را بر من مبار
غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَکَ غَیْرَ اَنَّ
و اگـر بـر مـن خـشـم نـکـرده بـاشـى بـاکـى نـدارم ـ مـنـزهـى تـو ـ
جـز ایـنـکـه در عـیـن حال
عافِیَتَکَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ
عافیت تو وسیعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا
به نور ذاتت که روشن شد بدان
الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَکُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلینَ
زمین و آسمانها و برطرف شد بدان تاریکیها و اصلاح شد
بدان کار اولین
وَالاْ خِرینَ اَنْ لا تُمیتَنى عَلى غَضَبِکَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَکَ لَکَ
و آخـریـن کـه مـرا بـر حـال غـضـب خـویـش نـمـیـرانـى و
خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمایى
الْعُتْبى لَکَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِک لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ
مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى که پیش از آن راضى
شوى معبودى جز تو نیست که پروردگار شهر
الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَیْتِ الْعَتیقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَکَةَ وَجَعَلْتَهُ
مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه کـعـبـه اى آن خـانـه اى کـه
بـرکـت را بـدان نازل کردى و آنرا براى
لِلنّاسِ اَمْناً یا مَنْ عَفا عَنْ عَظیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ یا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ
مردمان خانه امنى قرار دادى اى کسى که از گناهان بزرگ به
بردبارى خود درگذرى اى که نعمتها را
بِفَضْلِهِ یا مَنْ اَعْطَى الْجَزیلَ بِکَرَمِهِ یا عُدَّتى فى شِدَّتى یا
بـه فـضل خود فراوان گردانى اى که عطایاى شایان را به کرم
خود بدهى اى ذخیره ام در سختى اى
صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى کُرْبَتى یا وَلِیّى فى نِعْمَتى یا
رفیق و همدمم در تنهایى اى فریادرس من در گرفتارى اى
ولى من در نعمتم اى
اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَ وَیَعْقُوبَ وَرَبَّ
معبود من و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود)
اسحاق و یعقوب و پروردگار
جَبْرَئیلَ وَمیکائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِیّینَ وَ الِهِ
جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل و اسـرافـیـل و پـروردگـار مـحـمـد
خـاتـم پـیـمـبـران و آل
الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریةِ وَالاِْ نْجیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ
بـرگـزیـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـیـل و زبـور
و قـرآن و نازل کننده
کـهیَّعَّصَّ وَطـه وَیسَّ وَالْقُرآنِ الْحَکیمِ اَنْتَ کَهْفى حینَ تُعْیینِى
کهیعص و طه و ((یس و قرآن حکمت آموز)) تویى پناه من
هنگامى که درمانده ام کنند
الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُکَ
راهها با همه وسعتى که دارند و زمین بر من تنگ گیرد
با همه پهناوریش و اگر نبود رحمت تو
لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ
بـطور حتم من هلاک شده بودم و تویى نادیده گیر لغزشم
و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما
مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُکَ
مـن از رسـواشـدگـان بودم و تویى که به یارى خود مرا
بر دشمنانم یارى دهى و اگر نبود یارى تو
اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ
من مغلوب شده بودم اى که مخصوص کرده خود را به بلندى و برترى
فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُکُ نیرَ الْمَذَلَّةِ
و دوستانش بوسیله عزت او عزت یابند اى که پادشاهان در برابرش طوق خوارى
عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ یَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْیُنِ وَما
بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حرکت
(یا خیانت ) چشمها و آنچه را سینه ها
تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَیْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ یا مَنْ لا یَعْلَمُ
پنهان کنند و حوادثى که در کمون زمانها و روزگارها است اى که نداند
کَیْفَ هُوَ اِلاّ هُوَی ا مَنْ لا یَعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ی ا مَنْ لا یَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ی ا
چگونگى او را جز خود او اى که نداند چیست او جز او اى
که نداند او را جز خود او
مَنْ کَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ یا مَنْ لَهُ اَکْرَمُ
اى که زمین را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى
اى که گرامى ترین
الاَْسْمآءِ یا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا یَنْقَطِعُ اَبَداً یا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ
نامها از او است اى دارنده احسانى که هرگز قطع نشود
اى گمارنده کاروان براى نجات
لِیُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّةِ
یـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف و بیرون آورنده اش از
چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى
مَلِکاً یا ر ادَّهُ عَلى یَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ
اى کـه او را بـرگـردانـدى بـه یـعـقوب پس از آنکه دیدگانش
از اندوه سفید شده بود و آکنده از غم بود
کَظیمٌ یا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَیُّوبَ وَمُمْسِکَ یَدَىْ اِبْرهیمَ
اى برطرف کننده سختى و گرفتارى از ایوب و اى نگهدارنده
دستهاى ابراهیم
عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِیّا
از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـیـرى و بـسـرآمدن عمرش اى
که دعاى زکریا را به اجابت رساندى
فَوَهَبَ لَهُ یَحْیى وَلَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحیداً یا مَنْ اَخْرَجَ یُونُسَ مِنْ
و یـحـیى را به او بخشیدى و او را تنها و بى کس وامگذاردى
اى که بیرون آورد یونس را از
بَطْنِ الْحُوتِ یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئی لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ
شـکـم مـاهـى اى کـه شـکـافـت دریـا را بـراى بـنـى اسرائیل
و (از فرعونیان ) نجاتشان داد
فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقینَ یا مَنْ اَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ
و فرعون و لشکریانش را غرق کرد اى که فرستاد بادها را نوید
دهندگانى پیشاپیش
یَدَىْ رَحْمَتِهِ یا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ یا مَنِ
آمدن رحمتش اى که شتاب نکند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى که
اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِیَاْکُلُونَ
نـجـات بـخـشـید ساحران (فرعون ) را پس از سالها انکار (و کفر)
و چنان بودند که متنعّم به نعمتهاى خدا بودند
رِزْقَهُ وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ یا اَلله یا اَلله
کـه روزیـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش دیگرى را مى کردند
و با خدا دشمنى و ضدیت داشتند و رسولانش را تکذیب مى کردند اى خدا
یا بَدىَُّ یا بَدیعُ لا نِدَّلَکَ یا دآئِماً لا نَفادَ لَکَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا
اى خـدا اى آغـازنـده اى پـدیـدآورنـده اى کـه هـمـتـا نـدارى اى
جـاویـدانـى کـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه که زنده اى نبود
مُحْیِىَ الْمَوْتى یا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ یا مَنْ قَلَّ لَهُ
اى زنده کن مردگان اى که مراقبت دارى بر هرکس بدانچه انجام
داده اى که سپاسگزارى من برایش اندک است
شُکْرى فَلَمْ یَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطیَّئَتى فَلَمْ یَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى
ولى محرومم نکند و خطایم بزرگ است ولى رسوایم نکند و مرا بر
الْمَعاصى فَلَمْ یَشْهَرْنى یا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى یا مَنْ رَزَقَنى
نـافـرمـانـى خویش بیند ولى پرده ام ندرد اى که مرا در کودکى
محافظت کردى اى که در بزرگى روزیم دادى
فى کِبَرى یا مَنْ اَیادیهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى یا مَنْ
اى که اندازه مرحمت هایى که به من کردى بشماره نیاید و
نعمتهایش را تلافى ممکن نباشد اى که
عارَضَنى بِالْخَیْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَةِ وَالْعِصْیانِ یا مَنْ
روبرو شد با من به نیکى و احسان ولى من با او به بدى و
گناه روبرو شدم اى که
هَدانى لِلاْ یمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُکْرَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ دَعَوْتُهُ
مـرا بـه ایـمـان هـدایـت کـرد پـیـش از آنـکـه بشناسم طریقه
سپاسگزارى نعمتش را اى که خواندمش
مَریضاً فَشَفانى وَعُرْیاناً فَکَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ
در حـال بـیمارى و او شفایم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند
و در گرسنگى و او سیرم کرد و در تشنگى
فَاَرْوانى وَذَلیلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحیداً فَکَثَّرَنى وَغائِباً
و او سـیـرابـم کـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشید و در نادانى
و او معرفتم بخشید و در تنهایى و او فزونى جمعیت به من داد
فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنى
و در دورى از وطـن و او ب